جستجو

ضائک
ناقه گرمازده که از سختی گرما پایش برگشته نتواند ران خود را با پستان خود جمع ساختن . ج ، ضُیّک . (منتهی الارب ).
ضاحی
پیدا. گشاده : مکان ضاح ٍ; جای ظاهرو بارز. (منتهی الارب ).
  • برآمده (روز).
  • ضائم
    ستمکار. ستمگر. ظالم . (آنندراج ).
    ضاخیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضاخیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ضاد
    نام حرف پانزدهم از حروف تهجی عرب است . رجوع به «ض » شود.
  • هدهد در آن وقت که بانگ کند. (مهذب الاسماء). هدهد وقتی که سر خود را بالا کند و فریاد زند. هدهد. (دهار).
  • ضاغط
    نگاهبان و امین بر چیزی . (منتهی الارب ).مشرف . (منتخب اللغات ).
  • گشادگی بغل شترو بسیاری گوشت آن . (منتهی الارب ).
  • آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء).
  • افشرنده . فشارنده . (منتخب اللغات ).
  • نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. (غیاث ) (آنندراج ). یکی از اوجاع خمسةعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در «الاوجاع التی لها اسماء» گوید: سببه مادة تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کانه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود.
  • سوسمار. (منتهی الارب ).
  • ضامن درک
    رجوع به ضمان درک شود.
    ضئالة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضئالة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ضبائر
    ج ِ ضَبارة. (منتهی الارب ). رجوع به ضبارة شود.
    ضادشوربانان
    (اِخ )ناحیتی از دشت اورد. (فارسنامه ابن البلخی ص 164).
    ضاغن
    (فرس ...) اسب کاهل . اسبی که تا نزنی نیکو نرود. (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ).
    ضامنة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ضامنة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ضئب
    دابه ای است دریائی . (منتهی الارب ). از دواب البحر است . (فهرست مخزن الادویه ).
  • دانه مروارید. (منتهی الارب ).
  • ضباب
    ج ِضَب ّ و ضبة. (منتهی الارب ). رجوع به ضب ّ و ضبة شود.
    ضادی
    خشمناک . ج ، ضُداة.
  • سخن زشت که بخشم آورد. ج ، ضوادی .
  • آنچه تعلل و بهانه کنند بدان و هیچ فعل محقق نشود برای وی . (منتهی الارب ).
  • ضاغوط
    کابوس . (بحر الجواهر). خفتو. حالتی که آدمی خفته پندارد که کسی گلوی وی می فشارد. (غیاث ) (آنندراج ). سکاچه . بختک . نیدلان . نیدل . عبدالجنة. رجوع به کابوس شود.
    ضان
    کوهی است و گویا از کوههای دَوس باشد چه در حدیث آمده که ابوهریره از راس ضان فروافتاد. (معجم البلدان ).
    ضئبل
    سختی و بلا. (منتهی الارب ).
    ضار
    زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان .
  • نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).
  • ضاف ٍ
    ثوب ٌ ضاف ٍ; جامه کامل و تمام . (منتهی الارب ). ضافی . رجوع به ضافی شود.