جستجو

صاحب الطیالس
رجوع به شعیب بن عبدربه و ریحانة الادب شود.
صاحب بلخی
(مولانا...) مولانا در فن شعر ماهر بود و در علم ادوار و موسیقی کامل و نادر، و در عملهای خود اشعار خود میانخانه ساخته است تا دلالت بر فضل او کند و از آن جمله عمل چهارگاه است که در میان مردم شهرت دارد و گویند جوکی میرزا درمجلس خود غیر از آن نمیگذاشت که قوالان چیز دیگر گویند و مطلع آن غزل که در عمل چهارگاه دارد، این است :
همچو صبح از مهر رویت میزدم دمهای سرد
تا رسم روزی به کویت دل بسی شبگیر کرد.
و قصیده مصنوع سلمان را جواب گفته و آنجا استعدادبسیار فهم میشود و در جواب قصیده دیگر خواجه سلمان این مطلع از اوست :
ز قامت تو به عالم قیامتی برخاست
قیامت است قدت گر بود قیامت راست .
و درغزلیات او این مطلع هم مشهور است :
تویی کان نمک ما شوربختان
خدا این داد ما را و ترا آن .
مخلص سخن آن است که مولانا از مردم رذل طمع میکرده و قوت طامعه او برعکس طالعش بوده و از آنجهت در نظر عزیزان خوار مینموده . مزارش در نواحی بلخ است . (از مجالس النفائس صص 15 - 16).
صاحب حدیث
آنکه حدیث داند. محدث: موفق امام صاحب حدیثان و همه اعیان گفتند صواب جز این نیست که اگر جز این کرده آید این شهر غارت شود. (تاریخ بیهقی ). موفق امام صاحب حدیثان با طغرل برفته بود. (تاریخ بیهقی ).
صاحب دولت
مقبل . خوش بخت . بختیار:
که از بی دولتان بگریز چون تیر
سرا در کوی صاحب دولتان گیر.

نظامی .

صاحب شرط
رئیس شُرطة: طلحه به سیستان آمد و برادرش عمر صاحب الجیش او بود و صاحب شرط او. (تاریخ سیستان ). رجوع به شرطه شود.امیر اسماعیل حسین بن العلاءرا که صاحب شرط او بود و حظیره بخارا را وی نهاده بود... به حرب این دزدان فرستاد. (تاریخ بخارا ص 95).
صاحب الطیالسه
رجوع به ابوشعیب صاحب الطیالسه شود.
صاحب بن عباد
نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که لقب صاحب گرفت بدان سبب که مصاحب ابوالفضل بن العمید بود و او را صاحب ِ ابن عمید میگفتند و چون به وزارت رسید این لقب بر او بماند. صابی در کتاب التاجی گوید: صاحب را از آنجهت بدین لقب خواندند که از کودکی همنشین مویدالدولةبن بویه بود و او وی را صاحب نامید و از کودکی بدین لقب مشهور بود. سپس هرکه پس از او به وزارت رسید به صاحب ملقب شد. اما لقب کافی الکفاة را گویا مویدالدوله بسبب لیاقتی که در روزگار کتابت از وی مشاهده کرد بدو داده است ، ولی در این شعر که صاحب خود در مدح فخرالدوله سروده است اشارتی است که وی لقب کافی الکفاة را از طرف فخرالدوله یافته :
تانق فیه عبده و ابن عبده
و غرس ایادیه و کافی کفاته .
وی از خاندانی ایرانی است و مورخین او را دیلمی و از طالقان دانسته اند و نام پدران وی چنین ضبط شده : اسماعیل بن عبادبن عباس بن عبادبن احمدبن ادریس ، لیکن در دو بیتی که یاقوت در معجم الادباء در مدح و ذم وی آورده است بجای عباد دوم عبداللّه ذکر شده . رستمی در مدح وی گوید:
یهنی ابن عبادبن عباس بن عب'
'د اللّه نعمی بالکرامةتردف .
و سلامی در نکوهش وی سراید:
یا ابن عبادبن عبا-
س بن عبداللّه حرها.
پدران صاحب نیز از کُتّاب و ادباء عصر خویش بوده اند. یاقوت گوید (معجم الادباء ج 2 ص 274): پدر وی عباد، ابوالحسن کنیت داشت و از اهل علم و فضل بود. از ابی خلیفه فضل بن خباب و دیگر بغدادیان و اصفهانیان و مردم ری سماع داشت و کتابی نیکو در احکام قرآن تصنیف کرد و در آن به یاری مذهب اعتزال برخاست . از او فرزند وی و ابن مردویه اصفهانی روایت کنند. وی بسال 385 ه' . ق. سال مرگ پسر خویش درگذشت . برخی از شعراء در مدایح خویش صاحب را از خاندان وزارت خوانده اند، چنانکه ابوسعید رستمی گوید:
ورث الوزارة کابراً عن کابر
موصولةالاسناد بالاسناد
یروی عن العباس عباد وزا-
رته و اسماعیل عن عباد.

(معجم الادباء ج 2 ص 314) (یتیمةالدهر ج 3 ص 33).

صاحب حیات
جاندار. زنده: صاحب حیات بی درد نیست . (مجالس سعدی ).
صاحب دیوان
سرکار و ناظر خزانه و مالیه دولت . عهده دار عایدات مملکت . شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفه مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیه کنونی:پس از وفات سلطان محمود... مهم صاحب دیوانی غزنه بدو[ ابوسعید سهل ] داده آمده با ضیاع خاص . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124). محمود شغل همه صنایع غزنی خاص بدومفوض کرد، و این کار برابر صاحب دیوانی غزنین است . (تاریخ بیهقی ص 124). و صاحب دیوان سواران بیستگانیها بدهد. (تاریخ بیهقی ص 267). و سوری صاحب دیوان بینهایت چیز فرستاده بود نزدیک وکیل . (تاریخ بیهقی ص 275). وآنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد و به نیشابور فرستد نزدیک سوری صاحب دیوان . (تاریخ بیهقی ص 345). و قاضی صاعد و صاحب دیوان نیشابور و رئیس پوشنگ... حاضر بودند. (تاریخ بیهقی ص 365). و بوالقاسم کثیر را که صاحب دیوانی خراسان داده بودند درپیچید. (تاریخ بیهقی ص 367). پیغام داد که بنده نگوید که حساب صاحب دیوان مملکت نباید گرفت . (تاریخ بیهقی ص 368). و مستوفیان از بیم خواجه احمد نانی که وی و کسان وی خورده بودنددر مدت صاحب دیوانی و مشاهره که استده اند آن را جمع کردند... (تاریخ بیهقی ص 370). بوالحسن سیاری صاحب دیوانی ری و جبال دارد. (تاریخ بیهقی ص 373). کار وی صاحب دیوانی است که هم کفایت دارد و هم امانت . (تاریخ بیهقی ص 373). و صاحب دیوان حضرت غزنه و اطراف مملکت و هندوستان که به غزنین نزدیک است بوده . (تاریخ بیهقی ص 397). صاحب دیوان خراسان ابوالفضل سوری از نشابوردررسید. (تاریخ بیهقی ص 418). صاحب دیوان خراسان سوری در باب وی تلبیسها ساخته . (تاریخ بیهقی ص 442). نامه صاحب برید ری رسید به گذشته شدن ابوالحسن سیاری رحمةاللّه علیه و صاحب دیوانی را او میداشت ... امیر نامه ای فرمود به سیستان و عزیز بوشحنه آنجا بود تا سوی ری رود و به صاحب دیوانی قیام کند. (تاریخ بیهقی ص 444).
مرا گر صاحب دیوان اعلی
چرا گوید به خدمت می نیایی .

سعدی .

صاحب شرطه
رئیس شرطه . رئیس نظمیه . مدیرالشرطة.
صاحب العصر
لقب امام دوازدهم شیعیان است . رجوع به مهدی شود.
صاحب بودن
داشتن . دارا بودن . مالک بودن .
صاحب خاطران
کنایه از شاعران و اهل سخن و خوش طبعان باشد. (برهان قاطع).
صاحب دیوان رسالت
آنکه دیوان رسالت پادشاه داردو نامه های او نویسد. دبیر. رئیس دفتر: ازحدیث حدیث شکافد. ذوالریاستین که فضل بن سهل را گفتند و ذوالیمینین که طاهر را و ذوالقلمین که صاحب دیوان رسالت مامون بود قصه دراز بگویم . (تاریخ بیهقی ص 135). گفت : [ حضرت رضا ] یا امیرالمومنین فضل سهل بسنده باشد که وی شغل کدخدائی مرا تیمار دارد، و علی سعید صاحب دیوان رسالت خلیفه که از من نامه ها نویسد. (تاریخ بیهقی ص 137). خواجه عمید ابوسهل که صاحب دیوان رسالت است در روزگار سلطان بزرگ ابوشجاع فرخ زاد... (تاریخ بیهقی ص 139). و به روزگار وزارت خواجه بزرگ عبدالرزاق دام تمکنه صاحب دیوان رسالت وی بود. (تاریخ بیهقی ص 153). و جمله خواجه شماران و اعیان و صاحب دیوان رسالت ... همه آنجا آمدند. (تاریخ بیهقی ص 180). امیر مسعود رضی اللّه عنه خلوتی کرد با وزیر خواجه احمد حسن و بونصر مشکان صاحب دیوان رسالت . (تاریخ بیهقی ص 217). و خواجه بزرگ و عارض و صاحب دیوان رسالت نیز بنشستند. (تاریخ بیهقی ص 222). و خواجه بزرگ و عارض و صاحب دیوان رسالت به غزنین ماندند. (تاریخ بیهقی ص 260). و سلطان و خواجه بزرگ و بونصر صاحب دیوان رسالت خالی کردند و احمد را بخواندند... (تاریخ بیهقی ص 270).وزیر و عارض و صاحب دیوان رسالت و ندما حاضر آمدند. (تاریخ بیهقی ص 276). اگر من که صاحب دیوان رسالتم و مخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتمی کس بر من عیب نکردی . (تاریخ بیهقی ص 397). و صاحب دیوان رسالت را پیغام داد بر زبان عراقی . (تاریخ بیهقی ص 413).
صاحب شرع
پیغمبر. مشرع . شارع . قانونگزار: و ثبات عزم صاحب شرع بدان پیوست . (کلیله و دمنه ).
  • (اِخ ) پیغمبر اسلام: پیغمبر (ص ) گفته است : اتق من شر من احسنت الیه و سخن صاحب شرع حق است ... (تاریخ بیهقی ص 475). فنحن لم نجد فی قول صاحب الشرع و لا فی افعاله ما یدل علی فساد علم المنطق. (تتمه صوان الحکمة ص 67).
  • صاحب الغدا
    از صدوق آرند که وی از مردم بغداد است و به خدمت امام عصر (ع ) رسیده است . (ریحانةالادب ج 2 ص 434).
    صاحب تایید
    ورجمند. دارای فره ایزدی . موید: پادشاه صاحب تایید شنید که شیخ شاه ، کرت دیگر در شروان رایت طغیان برافراشته ... (حبیب السیر جزء چهارم از ج 3 ص 352).
    صاحب خانه
    خانه خدا. میزبان . دیار. ابوالمثوی . رب البیت:
    در آن خانه که آن شب بود رختش
    به صاحب خانه بخشیدند تختش .

    نظامی .

    صاحب رازی
    لقب صاحب بن عباد است:
    تا سخن پرور بوی از صاحب رازی بهی
    چون سخاگستر بوی از حاتم طائی بری .

    سوزنی .

    صاحب شرف الدین
    رجوع به محمدبن صاحب زین الدین شود.