صاحب الدولة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صاحب الدولة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صائین
نام محلی کنار راه سراب به اردبیل در 138800گزی تبریز، میان کاروان و امام چای .
صابة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صابة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صاحب افسر
تاجدار:
قامت صاحب افسران حلقه افسری شده
برده سجود افسرش با همه صاحب افسری .
خاقانی .
صاحب الرفادة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صاحب الرفادة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
صائین قلعه
یا شاهین دژ. دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان ، 18000گزی شمال باختر ابهر، 3000گزی راه شوسه قزوین به زنجان . جلگه و سردسیر. سکنه آن 3143 تن شیعه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، یونجه ، کشمش ، انگور، قیسی ، گردو، سیب زمینی ، صیفی . شغل اهالی زراعت ، صنعت ، قالیچه بافی . دو قهوه خانه و در حدود سی دکان سر راه شوسه دارد. ایستگاه راه آهن در 3000گزی شمال ده نزدیک راه شوسه واقع است . (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
در مشرق سلطانیه و نام قدیمی آن قهورد است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 378). حمداللّه مستوفی در ذکر عراق عجم گوید: سرجهان ، قلعه ای بود بر کوهی که محاذی طارمین است بر پنج فرسنگی سلطانیه بجانب شرقی است و کمابیش پنجاه پاره ده از توابع آن بوده و تمامت در فترت مغول خراب شد. و دیه قهود که مغول آن را صاین قلعه میخوانند ام القرای آنجاست . (نزهةالقلوب ص 64). و در باب ذکر مسافت طرق گوید: از سلطانیه تا دیه قهود که مغول صاین قلعه خوانند پنج فرسنگ، و از او تا شهر ابهر چهار فرسنگ است . (نزهةالقلوب ج 3 ص 173).
صابری
شکیبائی . شکیب . توان و تاب بر رنج:
چو برگشت از من آن معشوق ممشوق
نهادم صابری را سنگ بر دل .
منوچهری .
صابی
مفرد صابئین:
وز فلسفی و مانوی و صابی و دهری
درخواستم این حاجت و پرسیدم بی مر.
ناصرخسرو.
صائین کلایه
دهی جزودهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، 8هزارگزی خاور معلم کلایه ، 54هزارگزی راه شوسه . کوهستانی و معتدل و سکنه 142 نفر. مذهب شیعه . زبان تاتی . آب آن ازرودخانه . محصول آنجا غلات ، برنج ، انگور، گردو، توت است . شغل اهالی زراعت . راه مالرو. دبستان چهارکلاسه و چند چنار کهن دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
صابین
ج ِ صابی در حالت نصبی و جری به قرائت مردم مدینه . رجوع به صابون شود.
صاحب البحر
آذری طوسی آن را لقب برادر زردشت گفته و در «جواهرالاسرار» در شرح قصیده معروف خاقانی که با مطلع ذیل شروع میشود:
فلک کژروتر است از خط ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا
می گوید:«در زمان گشتاسب دو برادر بودند، یکی را صاحب البحر میگفتند و یکی را زردهشت . سی سال دعوت زحل کردند، تاچنان شدند در خوارق عادات که هرچه خواستندی کردندی و دو کتاب ساختند در جادوی و جمله سحرها در او نوشتند و آن را زند و اوستا نام کردند، و زردهشت دعوی پیغمبری کرد، و گشتاسب به او ایمان آورد، و خلق بدان کتابها کار میکردند، تا زمان مزدک ». از چهار برادر زردشت نام هیچ یک لفظاً و کتابةً و معناً مناسبتی با صاحب البحر ندارد، و ظاهراً لقب صاحب المجوس که مولفین اسلامی (مانند طبری در ظهور زردشت و ابوالحسن علی بیهقی در داستان سرو کشمر در تاریخ بیهق ص 281) به زردشت داده اند با حذف سین و تحریف ، بعدها موجب گردیده که آن را صاحب البحر خوانند و نام برادر وی دانند. (مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات پارسی صص 112 - 113).
صاحب الزمان
در کشاف اصطلاحات الفنون گوید که در اصطلاحات صوفیه است که صاحب الزمان و صاحب الوقت و صاحب الحال کسی است که متحقق باشد به جمعیت برزخیت اولی و مطلع بر حقایق اشیاء، و خارج از حکم زمان وتصرفات گذشته و آینده الی الابد. پس زمان ظرف احوال وصفات و افعال اوست و بدین جهت در آن به طی و نشر و در مکان به قبض و بسط تصرف کند، چه او متحقق به حقایق است و طبایع و حقائق در اندک و بسیار و دراز و کوتاه و بزرگ و کوچک یکسان است ، زیرا وحدت و کثرت و مقادیر همه عوارضند و آن سان که در (وعاء) وهم در آن مقادیر تصرف تواند کرد همچنین در عقل نیز تصرف کند...
صابغ
نعت فاعلی از صبغ.
ناقة صابغ; ماده شتر که پستان آن پرشیر و نیکوحال و نیکورنگ باشد. (منتهی الارب ).