جستجو

صاحب الجیش
سپهسالار. (السامی فی الاسامی ). سپاه سالار. (دستورالاخوان ): طلحه به سیستان آمد [ به امیری ]و برادرش عمر صاحب الجیش او بود. (تاریخ سیستان ص 101). امیر صاحب الجیش نصر دانست که مقام ایشان [در] آن جایگاه بر طمعی باطل و اندیشه ای فاسد مشتمل است ... (ترجمه تاریخ یمینی ص 225). و رجوع به صاحب جیش شود.
صائمات
ج ِ صائمة.
صابئین
صابئه . نامی که به دو فرقه کاملاً مشخص اطلاق میشود: 1 - ماندائی ها یا صبه ، فرقه یهودی و مسیحی بین النهرین (مسیحیان پیرو یحیی معمد). 2 - صابئین حران ، فرقه مشرک که مدتها در دوره اسلام وجود داشتند. صابئین که در قرآن ذکر آنها آمده ، فرقه واسطه بین یهودیان ومسیحیان اند و از اهل کتاب بشمار میروند، اینان بطورمسلم همان ماندائی ها میباشند و این کلمه باید مشتق از ریشه «ص ب ع » [ عبری ] (فرورفتن در آب ) باشد که عین آن ساقط شده و بمعنی «معمدون » است یعنی کسانی که تعمید را با تغسیل در آب اجرا میکنند. صابئین مشرک از این امر ابداً اطلاع ندارند و شاید این اسم را از جهت احتیاط به خود داده اند تا از اغماضی که قرآن درباره آن دسته از صابئین رواداشته بهره مند شوند. (دائرة المعارف اسلام ج 4 ص 22).
صابئین ابتدا در شمال بین النهرین پراکنده بودند و مرکز اصلی آنها حران و زبان آنان سریانی بود. مامون خلیفه میخواست این فرقه را سرکوب کندلیکن اطلاعات و معلومات آنان وی را از اجرای این تصمیم بازداشت . در حدود سال 259 ه' . ق. / 872 م . ثابت بن قره مشهور که با همکیشان خود اختلافی پیدا کرد و آنان وی را از جرگه خویش براندند، به بغداد آمد و درآنجا تشکیل شعبه دیگری از صابئین داد. فرقه صابئین در بغداد مدتی آسوده بودند تا آنکه خلیفه قاهر به آزار ایشان پرداخت و سنان بن ثابت را مجبور به قبول اسلام کرد. در حدود سال 364 ه' . ق. / 975 م . ابواسحاقبن هلال صابی که منشی المطیع خلیفه و الطائع خلیفه بود سبب شد که فرمان عفو همکیشان خود را که در رقه و دیار مُضر بودند بگیرد و صابئین بغداد را نیز مورد حمایت قرار داد. در قرن یازدهم میلادی بیشتر صابئین در حران و بغداد بسر میبردند و در 424 ه' . ق. / 1033 م . تنها یک معبد مخصوص ماه داشتند و آن قلعه ای در حرّان بود و در این تاریخ این معبد بوسیله علویان مصر اشغال شد. در اواسط قرن یازدهم آثار صابئین حرّانی بکلی از میان رفت ، اما صابئین بغداد و رسوم آنها هنوزهم باقی است . بزرگانی که از این طایفه برخاسته و موجب اشتهار این کیش شده اند عبارتند از: ثابت بن قره مهندس عالی مقام و منجّم مبتکر و فیلسوف . سنان بن ثابت پزشک ، عالم طبیعی و اطبّاء و منجّمین دیگر از این خاندان . ثابت بن سنان و هلال بن محسن مورخ . ابی اسحاقبن هلال وزیر و کسانی دیگر از این خانواده . البتانی منجم مشهور. ابوجعفر الخازن ریاضی دان . ابن الوحشیة مولف فلاحت نبطی هم اگرچه خود را مسلمان معرفی میکنند، لکن کاملاً به مکتب صابئین اختصاص دارند و از جابربن حیان کیمیاوی مشهور هرچند اطلاع دقیقی در دست نیست ولی محتملاً صابی است . (دائرة المعارف اسلام ج 4).
شهرستانی گوید: صبویةدر مقابل حنیفیةاند و در لغت گویند: صبا الرجل ; هنگامی که میل کند. و اینان را از آنجهت صابئه گویند، که از سنن حق و طریق پیمبران منحرف شده اند. مدار مذهب صابئین بر تعصب بخاطر روحانیات است همچنانکه مدار مذهب حنفا بر تعصب برای بشر جسمانی است . و صابئین بر چهار فرقه اند: اصحاب روحانیات . اصحاب هیاکل . اصحاب اشخاص . خربانیّه . و مذهب اصحاب روحانیات ، آن است که عالم را صانعی است حکیم که سختی و بلا بر او طاری نشود و بر ما واجب است بدانیم که رسیدن به جلال او نتوانیم . و باید بوسیله مقربان او که روحانیات پاک و پاکیزه اند (جوهراً و فعلاً و حالةً) بدو نزدیک شویم و نفوس خود از پلیدی شهوات طبیعی پاک ساخته و اخلاق خویش از علائق قوای شهویه و غضبیه پاکیزه سازیم ، تا میان ما و روحانیات مناسبت حاصل شود، آنگاه حاجات خویش از آنان بخواهیم ، تا ایشان میان ما و خالق شفیع شوند. و این تهذیب و پاکیزگی جز با ریاضت و انقطاع نفس از شهوات و تضرع و ابتهال و نماز و زکوة و قربانی و روزه داشتن و بخور کردن و تعزیم عزائم حاصل نشود تا آنگاه که نفس به پایه ای از قوت و قدرت رسد که نیازی به واسطه نداشته باشد و با مدعی وحی مانند شود و گویند که پیمبران نیز در شکل و صورت و نوع مانند ما هستند و در ماده با ما شریکند و چون ما میخورند و می آشامند پس چرا اطاعت آنان کنیم ؟ وایشان را بر خود برتری دهیم ؟ و لئن اطعتم بشراً مثلکم انکم اذاً لخاسرون . و صابئین را با حنفاء مباحثاتی است و حنفا بر اصحاب روحانیات طعنه زنند که شما راهنمایی حس را منکرید، پس وجود این روحانیان واسطه را چگونه دانستید؟ گویند عاذیمون و هرمس (شیث ؟ و ادریس ؟ ) ما را راهنمایی کردند!حنفا گویند شما که روحانی را بر جسمانی ترجیح میدهید و واسطه بشری را نفی میکنید، برخلاف عقیده خویش رفته اید و بشری جسمانی را واسطه ساخته اید. در این جا مباحثاتی طولانی بین روحانیان و حنفا رفته است که شهرستانی آن را در ملل و نحل بیاورده است . رجوع به ملل و نحل شهرستانی شود. اما ارباب هیاکل از آنجا پیدا شدند که چون روحانیان وجود واسطه را ضروری دیدند، دست به دامن هیاکل یعنی سیارات هفتگانه زدند، و نخست منازل و سپس جای طلوع و غروب آنان را دانستند... و به ختم و عزائم و دعا پرداخته و هر روز را به ستاره ای اختصاص دادند و در ساعتی که بدان ستاره مخصوص بود انگشتری مخصوص پوشیده و لباسی خاص در بر میکردند و دعای مخصوص خوانده و حاجتی را که برآوردن آن بدان ستاره اختصاص داشت ، از آن میخواستند، بعضی از آنان آفتاب را خدای خدایان و رب الارباب قرار دادند و به هیاکل بخاطر روحانیان تقرب میجستند و به روحانیان بخاطر تقرب به خدا و عقیده داشتند که هیاکل بدنهای روحانیات است . و اصحاب اشخاص از آنجهت پیدا شدند که گفتند هیاکل را همه وقت نتوان دید، چه گاه طلوع کنند و گاه غروب و ما در همه حال به آنها تقرّب نتوانیم کرد، پس بایدصورتی از آنها در پیش چشم داشته باشیم و بدان صورت به هیاکل تقرّب جوییم . آنگاه بتانی بمثال هیاکل هفتگانه با رعایت شرائط زمان و درجه و جمیع اضافات نجومی ساختند. اما خربانیه گویند صانع معبود واحد و کثیر است . وحدت او بذات و اول و ازل و اصل است و بسبب مدبرات هفتگانه که در رای العین اند متکثر نشود و باریتعالی در اشخاص عالم و فاضل و خیر ارضی هویدا و بوسیله آنها مشخص شود، با این تکثر وحدت او در ذات وی باطل نگردد. و گویند خدا فلک را با آنچه از اجرام و ستارگان در آن است ابداع کرده و مدبران این عالم قرار داده و آنها آباء و عناصر و امهات و مرکبات موالیدند. و آباء زنده اند و گویا وآثار را به عناصر تحویل دهند و عناصر آن آثار را دررحم خود بپذیرند و از آن موالید بوجود آید. و گاه اتفاق افتد که از صفو موالید شخصی مرکب شود و مزاجی کامل الاستعداد بوجود آید آنگاه هست که خدا در آن مشخص شود. و گویند طبیعت کل در هر اقلیم مسکون بفاصله هرسی و ششهزار و چهارصد و بیست و پنج سال از هر نوع جفتی نر و ماده بوجود آورد که در این مدت بمانند و چون دور به پایان رسد این نسل برافتد و نسل دیگری از انسان و حیوان و نبات پدید آید و قیامت که پیغمبران گفته اند همین است و جز این جهان جهان دیگری نیست و زنده شدن مردگان و برانگیختن آنان که در گورها خفته اند، به تصور درنیاید و همه صابیان سه نماز گزارند و غسل جنابت و مس میت کنند، و خوک و سگ و جزور را حرام دانند و از پرندگان آن را که چنگال داشته باشد و کبوتر را نیز حرام شمارند و شراب را تا آن حد که مستی آرد نهی کنند و ختنه را روا ندارند و تزویج را تنها با ولی و شهود جایز شمارند. و طلاق را جز بحکم حاکم جایز ندانند و جمع بین دو زن نکنند. اما هیاکلی که صابئین بر نامهای جواهر عقلی روحانی بنا کرده اند عبارت است از: هیکل علت اولی ، هیکل عقل ، هیکل سیاست ، هیکل ضرورت ، هیکل نفس که شکل آنان مدور است و هیکل زحل مسدس است و هیکل مشتری مثلث و هیکل مریخ مربع مستطیل وهیکل آفتاب مربع و هیکل زهره مثلثی است در جوف مربعو هیکل عطارد مثلثی است که در جوف آن مربع است و هیکل ماه مثمن است . (ملل و نحل شهرستانی ).
در کشاف اصطلاحات الفنون آرد که : صابئین فرقه ای است که ملائکه را پرستند، زبور خوانند، به قبله توجه کنند، کما فی کنزاللغات . و در جامع الرموز در کتاب نکاح گوید: صابئیه فرقه ای از نصارایند که ستارگان را تعظیم کنند، همچنانکه مسلمانان کعبه را، و در غرر گوید: صابئیه پرستنده ستارگانند و آنان را کتاب نیست . و در شرح این کتاب (غرر) که به درر موسوم است گوید: در تفسیر صابئیه اختلاف کرده اند، گویند که آنان بت پرستند، از آن رو که ستارگان را پرستش کنند، و ابوحنیفه گوید: آنان ستاره را نپرستند بلکه تعظیم کنند، همچون مسلمانان کعبه را. و در فتح الغدیر آرد که : بعقیده ابوحنیفه آنان گروهی هستند که پیغمبری دارند و کتابی و ستارگان راتعظیم کنند، همچون مسلمانان قبله را: سی سال از سلطنت او [ گشتاسب ] گذشته بود که زردشت بن بورشسب بن اسبنتمان آیین مجوسی را بدو عرضه کرد و او آن را بپذیرفت و مردم ملک خویش را بر آن داشت و برای ترویج آن جنگها کرد تا آن را استوار ساخت ، و مردم این ملک پیش از آن بر مذهب حنفاء بودند و ایشان صابئیانند و آن آیینی بود که بوداسب آن را به زمان طهمورث آورده بود. (امثال و حکم ص 1666 از التنبیه و الاشراف ).
  • در تفسیر طبری صابئیان به کلمه «نغوشاکیان » ترجمه شده است ، اما در حدود العالم نغوشاک نام طائفه مانویه میباشد (ص 66): و پیش از آن کیش (زردشت ) و کیش صابیان داشتند. (فارسنامه ص 49). و اند روی [ اندر شهر حران به ناحیت جزیره ] صابئیان اند بسیار. (حدود العالم ). صاحب مفاتیح العلوم گوید: این نام را به زمان مامون خلیفه بدینان داده اند.
  • صابئیان اگر خود کلدانیان نباشندبازماندگان یا شاگردان ایشان هستند. (تاریخ التمدن الاسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 11).
  • طبری و همه مورخین نوشته اند که در عهد تهمورث بوداسف ظهور کردکه مذهب صابئین آورد. (یشتها ج 2 ص 138). و حکمای یونان فلسفه طبیعی اولی را که فیثاغورث و ثالس ملطی و عوام صابئه بر آن بودند، از یونانیان و مصریان انتحال میکردند. (تاریخ الحکماء ص 26). و عامه مردم یونان صابئی بودند که ستارگان را بزرگ شمرده و پرستش بتان میکردند. (تاریخ الحکماء ص 27).
    در نقطه ای که تا قسطنطنیه سه روز راه است خانه ای است که مجاوران آن ، گروهی از صابئه کلدانی اند و رومیان آنان را بر مذهبی که دارند واگذارده و از ایشان جزیه می گیرند.(تاریخ الحکماء ص 31 از الفهرست ). و مردم مصر در باستان زمان صابئی بودند و بتان را می پرستیدند و آنگاه که دین نصاری پدید گشت بدان گرائیدند. (تاریخ الحکماءص 348). ابوحنیفه را از صابیان حرانی که به ستاره پرستی معروفند، پرسیدند، وی آنان را چون بت پرستان دانست و نکاح و ذبیحه ایشان را حرام شمرد و از ابویوسف ومحمد دو تن از پیروان ابوحنیفه از صابیان که در بطیحه بودند سوال کردند، آنان ذبیحه و نکاح این فرقه را مباح دانستند، چه این طائفه از نصاری بوده و به مسیح ایمان داشتند. (تاریخ الحکماء ص 311).
    قفطی در این کتاب ترجمه چند تن از بزرگان صابئه را بیاورده ، مانند ابراهیم بن هلال بن ابراهیم ، ثابت بن قره ، هارون بن صاعد ، ابوالحسن بن سنان . کتبی که درباره صابیان نوشته اند و قفطی آن را در تاریخ الحکماء ذکر کرده عبارت است از: کتاب وصف مذهب الصابئین تالیف احمدبن محمدبن مروان طبیب سرخسی . رساله ای در اعتقاد صابئین تالیف ثابت بن قره . رساله ای در شرح مذهب صابئین تالیف سنان بن ثابت بن قره . و صابئین را کتابی است بنام حاتفی . رجوع به کلمه حاتفی در همین لغت نامه شود. اکثر گنستیک ها که از طریقه آنها آگاهی داریم ازمردم ولایات شرقی ممالک روم بوده اند. یکی از فرقه های گنستیک بین النهرین و بابل فرقه ماندائی است و دیگرفرقه ای که آنها را در کتب عرب مغتسلة نامیده اند و یکی از مآخذ کیش مانوی محسوب است . عرب همه فرقه های گنستیک مشرق را که افکارشان در زمان اسلام هم رواجی داشته است بنام حنیف یا صابئة خوانده اند. (کریستن سن ، ایران در زمان ساسانیان ص 21). آنان بنام مغتسلة در جنوب عراق و جنوب ایران باقی میباشند. و ایشان را مائی نیز نامند. برای تتبع در مذاهب ماندائی مغتسلة، صابئه رجوع شود به : براند: مذهب ماندائی (لایپزیک 1889 م .). پالیس : مطالعه در باب مانویه (کپنهاگ 1919، ترجمه انگلیسی 1926). پترسون : عیسویت قدیم و کیش ماندائی . (تحقیق راجع به اناجیل ج 27 سال 1928). چند متن ماندائی را براند، پونیون ، لیدسبارسکی ، رایتزن شتاین مورد تحقیق قرار داده منتشر کرده اند بالیس . فهرس کتب ماندائی . (تعلیقات پایان کتاب ایران در زمان ساسانیان ، کریستن سن ، ترجمه رشیدیاسمی ص 374): و در حران قوم صابیان بسیار بودند. (نزهةالقلوب ص 104). حویزه از اقلیم سیم است و آن را شاپور ذوالاکتاف ساخت ... و در اوقوم صابیان بسیارند. (نزهةالقلوب ص 111). حران را مرکز صابئی و دین صابئی یاد کرده اند. (فرهنگ ایران باستان ص 165). در ذیل کلمه «حران » در المعرب جوالیقی (ص 123) محشی گوید: آنجا منزل صابئة بود.
  • صابون
    سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم زنند و باید سوراخی در بن ظرف باشد و مسدود کرده که بعد از ته نشین شدن ، سوراخ را باز کرده آب صافی به ظرف دیگر رود، و باز آب تازه ریخته بر هم زده وتکرار عمل کنند تا تندی در جرم او نماند، و آبها راجداگانه ضبط کرده ، و بقدر ده مثل آب اول روغن زیتون را بر روی آتش گذاشته بتدریج اول از آب آخر به خورد او دهند تا مجموع آبها تسقیه شود و مثل خمیر گردد، پس خشک کرده ریزه کنند و بعضی بجای روغن زیتون روغن دنبه و روغن کنجد و روغن قرطم و بیدانجیر و امثال آن میکنند، و بهترین همه اقسام قسم اول است . در آخر سیم گرم و خشک و مقطع و معفن و اَکّال و منضج و ملین اورام و جالی و حمول او مخرج جنین زنده و مرده و مُدِرّ حیض و در این امور مجرب است و ضماد او با مثل آن حنّا جهت درد زانو و عرقالنسا و نمش و کلف . و با زیبق و سلیمانی جهت درد مفاصل مزمنه مجرب و با روغن گل سرخ جهت خشک کردن زخمهای سر اطفال و قروح شهدیه که بهر چند روز ازاله و تجدید کنند، و با سرگین کبوتر و امثال آن جهت گشودن دمل و شستن موی با آن جهت رفع چرک و قمل و رشک ، و با لعابها جهت حکه و جرب و رفع آثار، نافع و شیاف او مسهل و رافع قولنج و مخرج کرم مقعد و مدرّ بول و شرب دو مثقال او تا چهار درهم کشنده به جراحت امعاء و احشا است . (تحفه حکیم مومن ). معروف است و آن چیزی باشد که بدان جامه و امثال آن شویند و مسهل خلط خام است . (برهان قاطع). گرم و خشک بود در چهارم و مفرح اعضا بود و بحکم ، قولنج بگشاید، و مسهل خلط خام بود و چون شافه از وی به خود برگیرند ورمها را نضج دهد. و شریف گوید: چون در میان خرقه صوف نهند و حزاز و قوبا را بدان بمالند بحکم زایل کند، و اگر با هم چندِ آن نمک بیامیزند و در حمام بمالند حکه و جرب ریش شده را نافعبود. و اگر هم چندان حنا بیامیزند و بر زانو طلا کننددرد زانو ساکن کند و بر نمش طلا کردن زود زایل کند وچون طلا کنند بر ریشهاء شهدیه و هفت روز رها کنند پس به آب گرم بشویند هیچ دوا بهتر از این نبود. و چون دو درم از وی با هم چندِ آن باسلیقون و هم چند آن نوره آب دیده بر ریش خضاب کنند و در حمام بعد از آن که شسته باشد پاک و نیم ساعت صبر کنند موی را سیاه کند و چون بر اورام بلغمی دشخوار نضج نهند با ادویه که موافق بود، نضج دهد. و چون بر اورام نهند با ادویه که گشاینده اورام بود، مانند حُرْف و سرگین کبوتر و اصل قثاءالحمار، فعل وی قوی گرداند، و بر سر جراحتهاطلا کردن بگشاید، و آب وی اگر بخورند کشنده بود، نزدیک به خوردن نوره است و مداوای وی به قی کنند، به آب گرم و روغن کنجد و بعد از آن ، آبگوشت از مرغ و روغن بادام . (اختیارات بدیعی ). از صناعت قدیمه است ، قیل وجد فی کتب هرمس و انه وحی و هو الاظهر. و بهترین نوع آن آن است که از زیت خالص و قلی پاکیزه و نوره پاک ساخته محکم بپزند و خشک کرده به وضع مخصوصی ببرند وآن را عراقی نامند، نه از آنجهت که در عراق سازند بلکه این صفت بر آن غلبه یافته و آن را در اعمال حلب و شام پزند و صابون مغربی آن است که نبریده و محکم نپخته باشند و مانند نشاسته پخته است . (تذکره ضریر انطاکی ). در زبان عبری آن را بوریت گویند، و بمعنی پاک کننده باشد. در ارمیا 2:22 در میان صابون و نطرون تفاوت میگذارد. در ایام قدیم و حالیه آب یا خاکستر بعض از نباتات را از برای پاک کردن استعمال کرده و میکنند، نباتاتی که در شوره زار و نم»زارها میروید دارای نمک قلیا میباشد و در عمل شیشه گری و صابون سازی مستعمل است . خاکستر درخت صنوبر و برخی نباتات دیگر دارای نمک شوره هستند. مردمان سلف این املاح و قلیا را با روغن و دهنیات دیگر مخلوط کرده صابونی مایع ترتیب میدادند، و از برای شستن تن و لباس و تصفیه فلزات نیز استعمال میکردند. صابون منجمدی که فعلاً در فلسطین فراوان است در قدیم الایام در نزد مصریان و اغلب قدماء معروف نبود... (قاموس کتاب مقدس ص 553). و در طب صابون هایی بکار است که هر یک بنام جزء عامل آن بدان نام مشهور است : صابون گوگرد. صابون سوبلیمه . صابون قطران . صابون گلسیرین و غیره: و این شهر ترمذبارگه ختلان و چغانیان است و از وی صابون نیک و بوریای سبز و بادبیزن خیزد. (حدود العالم ص 66). و از او [ از بست ] کرباس و صابون خیزد. (حدود العالم ص 63).
    گویی بطّ سپید جامه به صابون زده ست
    کبک دری ساقها در قدح خون زده ست .

    منوچهری .

    صاچمه
    ساچمه . ریزه های سربی است مدور که در تفنگ ریزند.
    صاحب الحال
    و صاحب الشامه (امیر قرمطی ) یکی از امراء خود را صاحب الحال نام نهاده بجانب بعلبک فرستاد و صاحب الحال بعلبک را گرفته در آن دیار قتل عام کرد. (حبیب السیر جزء سوم از ج 2 ص 104).
    صابح
    نعت فاعلی از صبح .
  • الحقُ الصابح ; حق پیدا و آشکارا. (منتهی الارب ).
  • الصابح و الصبوح ; شرب بامداد است . (معجم البلدان ).
  • (اِخ ) کوهی است که مسجد خیف در بن آن واقع است . (معجم البلدان ).
  • صابون الهم
    لقب شراب است: و بزرگان شراب را صابون الهم خوانده اند... (نوروزنامه ص 60).
    صاچمه دان
    ساچمه دان . وعائی که در آن صاچمه جای دهند.
    صاحب الحد
    مرزبان . مرزدار.
    صائمین
    ج ِ صائم .
    صابر
    نعت فاعلی از صَبْر. شکیبا.آرام . بردبار. حلیم . ج ، صابرون ، صابرین:
    به درد کسان صابری اندر و تو
    به بدنامی خویش همداستانی .

    منوچهری .

    صابون انفاق
    عرقالحلاوة. عجما. شجره یا شجیره ابی مالک است . و آن اشنان باشد. رجوع به اشنان و شجره ابی مالک شود.
    صاچمه ریز
    ساچمه ریز. آنکه صاچمه ریزد.
    صاحب الحریر
    رجوع به ابوکعب بصری شود.
    صائن
    نعت فاعلی از صون . نگاه دارنده . ج ، صائنین ، صوان:
    گر نشنوده ست که کرار کیست
    روی بر آن صائن کرار کن .

    ناصرخسرو.

    صابرات
    ج ِ صابرة.
    صابون پز
    آنکه صابون پزد.
    صاچمه ریزه
    ساچمه ریزه . خرده ساچمه .
    صاحب الحصاة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی صاحب الحصاة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.