صاحب الف دینار
صدوق وی را از کسانی شمرده است که درک خدمت امام عصر (ع )کرده و بر معجزه آن حضرت واقف شده است و از مردم مرو باشد. (ریحانةالادب ج 2 ص 417).
صاحب تجربه
مجرب . کارآزموده . خبیر. بینا: او مرد صاحب تجربه است باید که بدین جانب شتابد. (حبیب السیر جزء چهارم از ج 2 ص 236).
صاحب خبر
خبرنگار. منهی . خبرگزار: باد را [ خدای تعالی ] صاحب خبر سلیمان کرد، تا هر کجا بر یک ماه راه یا بیشتر کسی چیزی بگفتی به گوش سلیمان رسانیدی . (ترجمه تاریخ طبری ).
پادشاهی که به روم اندر صاحب خبران
پیش او صف سماطین زده زرین کمران .
منوچهری .
صاحبرام
شاعری است و مولف صبح گلشن گوید وی از کایتهان لکهنوست ، سخن سنج فارسی وارد و در تاریخ گوئی ملکه ای داشت و در عهد سلطنت غازی الدین حیدر ملقب به شاه زمن و نصیرالدین حیدر سلاطین ملک اود علم شهرت می افراشت . در تاریخ وفات غازی الدین حیدر پادشاه که در مقام نجف به شهر لکهنو مدفون است میگوید:
چون رفت شه زمن ز دنیا
ماتم دل خاص و عام بگرفت
از روی بکا و آه گفتم
حیدر به نجف مقام بگرفت (1243 ه' . ق.).
و تاریخ فوت میر سرفراز علی را چنین گفته :
بهر آن سرفراز محفل دین
جام رحمت ز فیض لم یزلی است
گفت هاتف به سال تاریخش
به جنان جای سرفراز علی است (1239 ه' . ق.).
و سال بنای چاه ظفرالدولة معظم الملک فتح علی خان بهادر هیبت جنگ محافظ خزانه شاه اود که از آثار مشهوره شهر لکهنو است چنین برآورده :
از فتح علی خان که در این نام مبارک
تاریخ بنای چه نو گشت نمایان
ازعالم غیب آمده آواز به گوشم
برجاست که تاریخ بود فتح علی خان (1249 ه' . ق.).
(صبح گلشن ص 240).
صاحب شریعت
پیغمبر اسلام:
وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق
خسرو برهانیان صاحب قران روزگار.
سوزنی .
صاحب الفیوج
آنکه پیکان از او طلبند. (مهذب الاسماء) . رئیس پیکان .
صاحب خراج
خراج ستان . شاه:
خواجه صاحب خراج کون و مرا
از زکاتش نصاب دیدستند.
خاقانی .
صاحب رای
دارای رای و تدبیر صائب:
فرزانه و صدر اجل و صاحب عالم
کافروخته شد زو علم صاحب رایان .
سوزنی .
صاحب شکوه
باجلالت:
یکی سلطنت ران صاحب شکوه
فرو خواست رفت آفتابش به کوه .
سعدی .
صاحب القران
رجوع به صاحب قران شود:
وز دُرّ دری نثار ساز است
شروانشه صاحب القران را.
خاقانی .
صاحب تصرف
مالک و متصرف .
مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد: و حالی که به متابعت و سلوک میبود، هر صاحب تصرفی آن را نمیتواند تصرف نمود... (انیس الطالبین ص 219).
صاحب خرد
عاقل . خردمند. دانا:
شگفتی فروماند صاحب خرد
که نه آدمی بود و نه دام و دد.
نظامی .
صاحب رصد
آنکه از رصد آگاه باشد و شعوری از شرفنامه نقل کند که او اول حکیمی است که در قله کوهی به ارتفاع هفتصد ذرع نشسته و درطلوع و غروب سیارات و ثوابت مطالعه می کرد - انتهی .
صاحب صابی
کنایه از عیسی (ع ) است . (برهان قاطع). و این قول ظاهراً بر اساسی نیست .
صاحب تمیز
خردمند. باشعور. عاقل:
دیوانه میکند دل صاحب تمیز را
هر گه که التفات پری وار میکند.
سعدی .
صاحب خطران
کنایه ازملوک و سلاطین و امرا و مشاهیر باشد. (برهان قاطع).
صاحب ری
لقب صاحب بن عباد است:
گفتند مردمان که نیابند مردمان
در هیچ فضل صاحب ری را نظیر و یار.
فرخی .
صاحب صره مختومه
لقب مردی است که بنقل صدوق به حضور امام غائب رسیده است . (ریحانة الادب ج 2 ص 431).