جستجو

شاخ بن
درخت . (فرهنگ نظام ). شاخ درخت:
ز باغ تو منزلگهی خواستن
می آوردن و مجلس آراستن
گلی چیدن از وی به هر شیوه ای
چشیدن ز هر شاخ بن میوه ای .

امیرخسرو (از آنندراج و فرهنگ نظام ).

شاخچه بند
تهمت بند. (فرهنگ نظام ):
تنها نه بمستی نگهش فتنه پسند است
از هر نگهی نرگس او شاخچه بند است .

میرالهی همدانی (از فرهنگ نظام و آنندراج ).

شاتومارگو
تاکستان کمون م_ارگ_و واقع در 22 هزارگزی شمال بوردو . دارای یکی از با ارزش ترین شرابهای مدوک می باشد.
شاتیون سور شالارون
مرکز کمون ئن ، از آروندیسمان بورگ و دارای 2500 تن جمعیت است .
شاخ بند شدن
شاخ بهم بند شدن ، کنایه از شاخ به شاخ شدن . رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
شاخچه بندی
پیوندکردن درخت . (غیاث اللغات ).
  • کنایه از تهمت و بهتان . (برهان ). تهمت سازی . (غیاث ):
    غنچه دهنان بیهده خندی نکنند
    سنبل رقمان مشق نوندی نکنند
    با غیر بسیر باغ و بستان نروند
    با غیرتیان شاخچه بندی نکنند.

    ظهوری (از انجمن آرا).

  • شاتومیان
    مرکز کمون شر ، از آروندیسمان سن - آرمان مون - رن ; واقع در کنار رودخانه سینز که بیکی ازشعب رود شر میریزد; دارای 2600 تن جمعیت است . سنگ آهک و شراب آن معروف است .
    شاتیون سورلوآر
    مرکز کمون لوآره ، از آروندیسمان مونتارژی ، دارای 2500 تن جمعیت است .
    شاخ
    ; این ترکیب را صاحب ذخیره خوارزمشاهی مکرر می آورد و ظاهراً مراد این است که زعفران بهمان شکل اولی خود باشد نه کوفته یا مسحوق که ممکن گردد در آن غش کنند.
    -شاخ شکر ; ساقه نیشکر. شاخ نبات:
    بدین تلخی که کرد این صبر از اینسان
    چنین شیرین که کرد این شاخ شکر.

    ناصرخسرو.

    شاخ به شاخ
    کنایه از گوناگون و رنگارنگ باشد.
  • دور و دراز. (برهان قاطع).
  • کنایه از گریه بسیار کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
  • شاخ حجام
    شاخ حجامت . سمیرا. کبه . رجوع به شاخ و شاخ حجامت شود.
    شاتون
    نام فرانسوی نوعی گل آذین سنبله . (گیاه شناسی ثابتی ص 452).
    شاتیون سورمارن
    مرکز کمون مارن ، از آروندیسمان رمس ، دارای 860 تن جمعیت و زادگاه پاپ اوربن دوم ، دو گوشه دو شاتیون و غیره است .
    شاخ آفتابی
    خطوط شعاعی . (آنندراج ). و رجوع به شاخ شود.
    شاخ به شاخ پریدن
    برای فرار از مُلزم و مُجاب شدن هرلحظه سخن را بسوئی گردانیدن . (امثال و حکم دهخدا).
    شاخ حجامت
    شاخ حجام . سمیرا. کبه . شاخ گوسفند است که سر باریک آن سوراخ است و بر آن تکه پوستی است . حجام سر گشاد را بر عضو کسی که میخواهد حجامت کند می گذارد و هوای داخل شاخ را میمکد سپس آن تکه پوست را بر سوراخ سر باریک میگذارد تاهوا داخل نشود و پس از چند دقیقه که پوست زیر شاخ ورم میکند شاخ را بر میدارد و بر جای ورم چند استره میزند و باز شاخ را می چسباند و چون پر از خون شود آن را برداشته خالی میکند و باز می چسباند تا بقدر لازم خون گرفته شود. (از فرهنگ نظام ). و رجوع به شاخ شود.
    شاتونوف
    محلی در حومه شاتلرو (وین ) ، جمعیت آن 1625 تن است . راه آهن از آن میگذرد.
    شاتیون کولین یی
    مرکز کمون لواره ، از آروندیسمان مونتارژی ، واقع در ساحل رودخانه لوانگ ، و ترعه بریار ، دارای 1810 تن جمعیت و صنایع سبک (فرش بافی ، کفش سازی ، ماشینهای زراعتی ) است . زادگاه خاندان کولین یی و دوبکرل میباشد.
    شاخ آور
    کثیرالاغصان . پرشاخ . متدوح . متدوحه . (یادداشت مولف ).
    شاخ به شاخ جستن
    شاخ به شاخ پریدن . (امثال و حکم دهخدا).