جستجو

سابه شاه
معرب شابه [ ساوه (شاهنامه )، شاوگ (کریستنسن ) ] پسر خاقان و خال هرمز (579 - 590 م .) بیست و دومین پادشاه ساسانی است که در سال 588 م . به ایران تاخت و از بهرام چوبین شکست خورد. رجوع به ساوه شاه و شابه شاه شود.
سات
خوابیدن و خواب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). خواب و خوابیدگی . (ناظم الاطباء).
سابقه دار
دارای پیشینه . دارای سابقه نیک یابد. با سابقه . آنکه بواسطه ممارست بسیار در شغلی یا کاری در کار خود مهارتی یافته است .
سابورالاکبر
لقب شاپور (ذوالاکتاف ) ساسانی است . رجوع به ساسانیان و شاپور دوم شود.
سابی
رودخانه ای است در افریقای شرقی که از سلسله جبال ایران سر چشمه میگیرد وپس از طی مسیری بطول 800 هزارگز باقیانوس هند می پیوندد. مصب این رودخانه در موسم طغیان آب دو تا سه هزار گز عرض دارد و بعلت سرعت جریان آب برای کشتی رانی مناسب نیست . در موسم خشکسالی عرض آب به 30 گز میرسد.
ساتاسپس
یونانی شده «ست اسپ = صد اسب » نام یکی از افراد خاندان هخامنشی معاصر خشایارشا (486 - 465 ق. م .) است . پدر او چیش پش و مادرش خواهر داریوش بزرگ بود. هرودوت گوید (کتاب 4، بند 43): ساتاسپس بجرم تجاوز به دختر زوپیتر پسر مگابیز محکوم به اعدام گردید. ولی مادر ساتاسپس از شاه خواست که بر او ببخشاید و بر عهده گرفت که خود کیفری برای او تعیین نماید. مجازات این بود که ساتاسپس می بایست دور لیبیا بگردد تا اینکه وارد خلیج عربستان (بحر احمر) شود یعنی از دریای مغرب عزیمت نماید و بدریای سرخ باز گردد. ساتاسپس بمصر درآمد و یک کشتی گرفت و تا ستونهای هرقل پیش رفت . پس از آن که انتهای لیبیا را از طرف مغرب که سُل ُاِنت نام داشت دور زد و بطرف مغرب راند. و در مدت چند ماه همواره در دریا سیر میکرد تا مسافتی بزرگ پیمود ولی از نیمه راه بازگشت و عذرش این بود که کشتی به گل نشسته است . خشایارشاه عذر او را نپذیرفت و چون ماموریت خود را انجام نداده بود او را بدار آویختند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 893 و ج 2 ص 1194 شود.
سابغات
ج ِ سابغة. رجوع به سابغة شود.
سابقه داری
عمل سابقه دار. رجوع به سابقه دار شود.
سابورالثالث
ابن سابور، رجوع به ساسانیان و شاپور سوم شود.
سابیا
پوست که بچه در آن بود. (مهذب الاسماء). مشیمه که با بچه بیرون آید از زهدان . (منتهی الارب ). آن پوستی است که بچه در اوست و بیرون می آید با بچه . (شرح قاموس ) (ترجمه صحاح ) (تاج العروس ) (صحاح ).
  • پوستکی است تُنک که بر بینی بچه باشد وقت زادن و آن باید دور کرده شود، و اگر آن را دور نکنند بچه بمیرد. (منتهی الارب ). پوست تُنکی است بر بینی بچه که اگر بر داشته نشود نزد زائیدن مرده است بچه . (شرح قاموس ) (تاج العروس ).
  • نتاج . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (ترجمه صحاح ) (ترجمه قاموس ) (تاج العروس ).
  • شتران که برای نتاج باشند. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). شتری است از برای زائیدن . (شرح قاموس ) (ترجمه قاموس ). در حدیث می آید: تسعة اعشار الرزق فی التجارة والجزء الباقی فی السابیاء. (تاج العروس ) (اقرب الموارد). شتران بسیار. (منتهی الارب ).
  • مال بسیار. (شرح قاموس ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). مال کثیر، و این معنی مجازی است . (تاج العروس ). مال بسیار و مراداز آن نوع مواشی است . (ترجمه قاموس ).
  • گوسپندان بسیارنسل . (منتهی الارب ). گوسفندی است که بسیار شده است بچه های او. (تاج العروس ) (شرح قاموس ) (قطر المحیط). رمه های گوسفندانی که نسل فراوان دارند.(ترجمه قاموس ). گوسفندان بسیار. (منتهی الارب ).
  • خاک سوراخ موش دشتی . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ) (قطر المحیط) (ترجمه صحاح ). خاکی که موش دشتی از لانه خارج میکند و بیرون میریزد. (ترجمه قاموس ).
  • ساتاگید
    بروایت هرودوت تیره ای از مردم مشرق یا شمال شرق ایران بود، و مقر ایشان در تقسیمات شاهنشاهی هخامنشی جزو ایالت هفتم بشمار میرفت . نام آنها در کتیبه نقش رستم «ث َ ت َ گوش » آمده است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1473 و ثت گوش در این لغت نامه شود.
    ساتالمش
    رجوع به ساتلمش شود.
    ساتگی
    به معنی ساتگنی . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه منیری ). رجوع به ساتگنی و ساتگینی شود.
    ساتیدما
    سلسله جبالی است محیط بزمین که کوه بارٍّما معروف به جبل حُمرین با آنچه در قرب موصل و جزیره بآن پیوسته جزو آن است . و گویند نهری است بقرب ارزن و ایاس بن قبیصة طائی به فرمان خسروپرویز سپاه روم را در کنار آن مغلوب کرد. و نیز گفته اند که نهری است که از روم سرچشمه میگیرد و بین آمدو میافارقین جریان دارد و به دجله میریزد. بعضی نیزگفته اند که آن کوهی است در هند که قله آن همواره پوشیده ازبرف است . ولی این قول مردود است . رجوع به معجم البلدان یاقوت و مراصد الاطلاع و الموشح ص 79 شود.
    ساجول
    غلاف شیشه مثل سوجله و سوجل . (شرح قاموس ). غلاف شیشه . ج ، سواجیل . صغانی این کلمه را باین معنی از ابن عباد نقل کند و غلط میشمارد و گوید صواب آن ساحول است . (تاج العروس ).
    ساحبة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ساحبة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ساتالیا
    نامی است که بازرگانان مغربی به علایا = ادالیا میدادند و آن را علاالدین سلجوقی در محل خرابه های کراسِسیوم بنا کرده بود و مهم ترین بندر جنوب اناطولی بشمار میرفت . رجوع به ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 160 و ترجمه سفرنامه ابن بطوطه ص 280 شود.
    ساتگین
    به معنی مطلوب و محبوب باشد. (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ) (غیاث ). در ترکی محبوب ومعشوق را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ):
    ای پسر نردباز داو گران تر بباز
    وز دو کف ساتگین ساتگنی کش بدم .

    منوچهری (از جهانگیری ، انجمن آرا، آنندراج ).

    ساتیله
    دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج ، واقعدر 14 هزارگزی شمال سنندج و 3 هزارگزی باختر شوسه سنندج به سقز. کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه مشروب میشود. محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است ، 80تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
    ساجوم
    رنگی است . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).