جستجو

زاد راه
توشه راه . زاد سفر. آنچه در سفر همراه بردارند از خوردنی:
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
بگدائی ز در میکده زادی طلبیم .

حافظ.

زادنبه پائین
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری خوسف . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
زاده تاک
کنایه از شراب انگوری . (آنندراج ):
معانی نشاء دیدم در آن خاک
غبار آستانش زاده تاک .

زلالی (از آنندراج ).

زادیه
زاذویه .لقب دیگر صالح بن حماد محدث است . (ریحانة الادب ج 2).
زادان فرخ
رئیس نگهبانان (حرس ) درعهد خسرو پرویز بود. ابن بلخی آرد: از جمله بی رحمتی و سخت دلی او [ خسرو پرویز ] یکی آن بود که زادان فرّخ را که امیر حَرس َ نگهبانان او بود پرسید که عدد محبوسان چند است و فرمود که همه را بباید کشتن سی و شش هزار تن برآمد همه معروفان و بزرگان و پادشاهزادگان و سپاهیان عرب . (فارسنامه ابن بلخی چ کمبریج ص 107). و رجوع به زاذان فروخ اعور در این لغت نامه شود.
زادریمه
ولایتی است در آلبانی . (قاموس الاعلام ترکی ).
زادنخره
یکی از برادران شیرویه و پسران کسری پرویز. (مجمل التواریخ و القصص ص 37). و رجوع به زادانخره شود.
زاده تایید
آن که بدست حق بوجود آید. کسی که منظور نظر خدا است . خدا او را بزرگ کرده است:
این زاده تایید و برآورده حق را
ای چرخ نکوپرور وای بخت نکودار.

سنائی .

زاذ
نوعی خرما است . (آنندراج ). صاحب تعلیقات المعرب در ذیل کلمه ازاذ آرد: این کلمه در اصول خطی المعرب ازاذ آمده و ابن جنی گفته است عرب این کلمه را در شعر زاذ آورد چنانکه راجز گوید:
یغرس فیها الزاذ و الاعرافا
و النابجی مسدفاً اسدافاً.
ابن درید در الجمهره و مولف لسان العرب این بیت را در ماده عرف آورده اند . (از ذیل المعرب جوالیقی ص 25).
زادانیان
یکی از قبائل معروف قزوین است که دانشمندان و زهاد بزرگی از آن برخاستند. سرسلسله ایشان زادان است که در عصر رسول (ص )، بر گروهی از اعراب حکومت میکرده است . (تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 115) (تاریخ گزیده ص 846). و رجوع به زادان در این لغت نامه شود.
زادسپرم
رجوع به زاتسپرم و زاداسپرم شود.
زادنفروخ
ابن بیری الکسکری کاتب و مترجم عهد اموی است که در خدمت حجاج بن یوسف ثقفی بود. سعید نفیسی در «آثار و احوال رودکی » بنقل از اسطخری آرد: هنگامی که شاهفرند دختر یزدجرد (پس از فتح خراسان ) به بردگی بنزد حجاج فرستاده شد با وی سبدی بود، حجاج سبد وی را بشکست و در آن نبشته ای بپارسی یافت زادن فروخ بن بیری الکسکری آن را بخواند و ترجمه کرد - انتهی ملخصاً. و رجوع به زاذان فروخ اعور در این لغت نامه و سبک شناسی بهار ج 1 ص 155 شود.
زاده ثانی
کنایه از پیغمبر که پس از خداوند برتر از همه موجودات است . دارای رتبت دوم وجود است:
زاده ثانی است احمد در جهان
صد قیامت بوده او اندر عیان .

مولوی (مثنوی ).

زاذان
تل زاذان . موضعی است نزدیک رقه در دیار مضر و در شعر اخطل آمده است . (ازمعجم البلدان ).
زاداسپرم
یکی از چندین کتاب پهلوی است که در تالیف کتاب زراتشت نامه از آن استفاده شده است . (مزدیسنا و تاثیر آن در ادب پارسی تالیف دکتر معین ص 475). و رجوع شود به زاتسپرم در این لغت نامه شود.
زادسرو
مخفف آزادسرو است که سرو آزاد باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ):
یکی مرد شد چون یکی زادسرو
برش کوه سیم و میانش چو غرو.

فردوسی .

زادنگاه
محل تولد. وطن . زادگاه . رجوع به زادگاه شود.
زاده حرام
حرام زاده . ولدالزنا. رجوع به زاده شود.
زاذان فرخ
زاذان فرخ رئیس نگهبانان خسرو پرویز است که در اجرای امر او درباره قتل عام زندانیان تعلل کرد. (ایران باستان ص 471). و رجوع به زادان فرخ شود.
زادا
درازباد. خدا افزون کناد. (ناظم الاطباء).