جستجو

زابج
از جزائر اقیانوس هند است . صاحب اخبار الصین و الهند آرد: سپس کشتیها به مملکة و ساحلی میرسندکه بار، کلاه بار خوانده میشود. این مملکت زابج است که در طرف راست هندوستان قرار دارد. (اخبار الصین و الهند ص 8 س 16). در ضمن بیان مسیر کشتیهائی که به چین میروند و مراحلی که در راه چین طی میکنند آرد: سپس [ پس از گذشتن از کولم ملی و لنجبالوس و دریای هرکند ] کشتیها به ناحیت کلاه بار میرسند که از مملکت و ساحل تشکیل میشود و هر یک را جداگانه «بار» خوانند. و آن همان مملکت زابج و در سمت راست بلاد هندوستان واقع است . این ناحیه یک پادشاه دارد و طبقات مختلف اهالی آن از عالی و دانی فوطه می پوشند و آبهای گوارای چاه های خود را بر آب چشمه و باران ترجیح میدهند. فاصله کولم ملی تا کلاه قریب است مسافت هرکند تا کلاه بار یک ماه راه است . کشتیها چون از زابج حرکت کنند بسوی تیومه و کندرنج [ از جزائر هند ] مسیر خود را ادامه دهند.(اخبار الصین الهند صص 8 - 9). و دمشقی آرد: جزیره ای است زیر خط استواء در جنوب چین که بشرق اقصی آنجا که جزائر سلاو، سرزمین اصطیفون است منتهی میگردد. (نخبة الدهر دمشقی ص 14). و در ص 10 همان کتاب آمده است : گویند نزدیک زابج کوهی است که آن را کوه آتش خوانند و نزدیک آن نتوان رفت . روزها دود و شبها حرارت شدید از آن پدید آید. پائین دامنه آن دو چشمه گوارا قرار دارد که یکی سرد و دیگری گرم است . عبداللّه مستوفی در ضمن بیان جزائر چین و ماچین آرد: زابج جزایر جابه می باشد، بحدود هند است و پادشاه آنجا را مهراج [ مهاراج ] خوانند و در مسالک الممالک گوید: او را چندان جزائر و آبادانی در فرمان است که هر روز دویست من طلا حاصل ملک دارد و بر جزیره جابه کوهی است و بر آن کوه زمینی مقدار صد گز در صد گز بود. از او آتشی فروزان است که به شب به بلندی دو نیزه بالا در صد گز دیداردهد و بروز دودی مینماید و هرگز منطفی نشود، و بر آن جزیزه مردم طیارند. (نزهة القلوب ج 3 ص 230). و یاقوت آرد: جزیره ای است در اقصی بلاد هند ماوراء دریای هند در حدود چین و گفته شده است که از بلاد زنج است . ساکنین این جزیره بشکل انسان و در سیرت مانند وحوشند. در آنجا است نسناس که بالهائی چون خفاش دارند و نیز بدان جا فارمشک یافت شود و در کتب عجائبی از آن جزیره نقل شده است . و هم در آنجا است زباد که حیوانی است شبیه گربه که زباد از آن بدست می آید. و چنانکه مسافرین آن نواحی نقل کرده اند زباد نام عرق آن حیوان است که چون گرما بر او غالب شود عرق کند و این عرق همان زباد است که بوسیله کارد از او جدا میکنند. (معجم البلدان ). بیرونی در الجماهر گوید: کندی گفته است : مرکز یاقوت در جزیره ای است پشت سراندیب بنام سحان بطول و عرض 60 فرسخ . و در آن جزیره کوه راهون واقع شده است که بادهائی از آن میوزد. و سیلهائی که از آن فرومیریزد یاقوت همراه خود می آورد، نصر از این جزیره بنام مندری بتن [ تین ] یاد کرده است . و گفته اند که چون خورشید بر یاقوت بتابد مانند برق بنظر میرسد و از این رو آن را برق راهون میخوانند و بدان جا راه نتوان یافت زیرا در دست دشمن است . این سخن مانند خرافاتی است که برخی از آن را نیز از ایرانیان نقل خواهیم کرد. این برق هنگام غروب دیده میشود، و هنگام طلوع آفتاب پنهان میگردد. وجود نظیراین برق را در کوههای سواحل زابج حکایت کرده اند که روزها سیاه و هنگام شب سرخ فام بنظر میرسد و از فاصله چندین روز راه دیده میشود و مشتمل بر صداهای ترس آوری است . (الجماهر ابوریحان بیرونی ص 44). و در ص 47 آرد: در بحر اخضر در حدود دیبجات و رابج تا جزائر دیوه و جاوه جزیره ای است معروف بجزیره یاقوت که هیچ از یاقوت نشانی در آن جزیره نیست و از آن جهت نام یاقوت بر آن گذارده اند که زنان زیبا دارد، همچنانکه درباره زنان [غب القمر] که بمناسبت گردی و گردش آب در آن [ در اثر مد و جزر ] بدین نام خوانده شده است . و در ص 98 گوید: کندی گفته است که [ الماس ] در میان سنگهای معادن یاقوت و گروهی گفته اند در معادن طلا یافت میشود و این [قول اخیر] در مورد معدن الماسی که درجزائر زابج [برطبق یک حکایت ] موجود است راست مینماید، زیرا این جزائر را، سورن دیب یعنی جزائر طلا و سورن بهرم یعنی زمین طلا مینامند. و در ص 239 آرد: راج مها [مهاراج ] یعنی پادشاه پادشاهان یا بزرگ پادشاهان . پادشاه زابج ، دستور میداد تا درآمد او را بصورت سبیکه های طلا درآورده و در دریاچه ای که هنگام مد دریا آب آن را فرا میگرفت و محل اجتماع تمساحها بود بیفکنند و هنگامی که میخواست از شمش های طلا استفاده کند گروهی از مردم اجتماع کرده و آنقدر فریاد میکشیدند که تمساحها فرار میکردند. طلاها بدین وسیله از دستبرد دزدان نیز مصون میماند زیرا درآوردن آنها احتیاج بفریاد زیاد داشت . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: جزیره ای است در حدود اقصی بلاد هند و چین ، سمت بالای دریای هرکند (؟ ) اهالی آن وحشی اند. از شباهت آنان با نسناسها جغرافیون عرب بسیار یاد کرده اند و بطوری که استنباط میشود این جزیره از جزائر پائین بحر محیط هند است - انتهی .
و در دائرة المعارف اسلام آمده : لغت زابج در قرن 19 م . از اصل سانسکریت آن ژاواکا نقل شده است . و بیشتر جغرافی نویسان قدیم آن را با جاوه ، یکی دانسته اند و میتوان گفت زابج جزائر سوماترای کنونی است که دارای معادن فراوان آهن است . زابج نیز در کتب جغرافی قدیم دارای معادن طلا و نقره معرفی شده است . (از دائره المعارف اسلام ).
اب انستاس در مقاله «الفاظی که اصل آن عربی است » گوید: ابدال چندین حرف از یک کلمه در معربات نیز دیده میشود مانند جاوه [ نام جزیره ای مشهور ] که از قدیم آن را زابج و سپس زانج ، رابخ ، رانج ، زباد، سابج ، سیبج ، ریبج ، رباح ، زباچ نیزخوانده اند. (مجله لغة العرب سال 8 ص 523). و رجوع به البلدان ابن فقیه . نخبة الدهر دمشقی . تاریخ ابوالفداء. المسالک و الممالک ابن خردادبه شود.
زآف
شتافتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است به معنی اعجال . (از اقرب الموارد).
  • (ص )موت زآف ; مرگ شتاب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(آنندراج ). موت زآف و زآم و ذعاف ; سریع. (از تاج العروس ). و گفته شده است : موت زآف ; مرگ کریه مانند مرگبه سم . (از تاج العروس ). و رجوع به زام و زاف شود.
  • زاب جبلی
    رجوع به زاب ، در قاموس الاعلام ترکی و همین لغت نامه شود.
    زآم
    مرگ کریه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). معنی صحیح زآم مرگ کریه است . مرگ عاجل . (از تاج العروس ). موت سریع مجهز. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). مرگ شتاب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
    زاب جنوبی
    رجوع به دائرة المعارف بستانی و زاب کبیر در همین لغت نامه شود.
    زآمی
    از زآم (بمعنی مرگ). قتّال . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به زآم و زام شود.
    زابر
    اخذه بزابره ; گرفت آن را همه . (منتهی الارب ).
    زابره
    کوهی است در مصر نزدیک خلیج عرب . در این کوه که کوه زمرد نیز نام دارد معدن زمردی است که در دوران سیسوستریس استخراج میشده و پس از آن یکچند متروک گردیده است ، تا در 1816 م . بدست کالیود افتاد. در 1852 یک شرکت انگلیسی امتیاز این معدن را از محمد علی پاشا گرفت . (دائرة المعارف بستانی ج 9).
    زاب مجنون
    نام قطعه اخیر زاب اعلی است که از موصل میگذرد و بدجله فرومیریزد، زیرا جریان آن در قسمت اخیر مسیر خویش بسیار تند است . (از معجم البلدان ج 4 ص 364). و رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 215 شود.
    زاتوردات
    یکی از شاهان پارس (165 ق. م .) دردوره دوم که دوره استقلال پارس و مجزا شدن آن است از دولت سلوکی . این دوره با سلطنت منوز شروع میشود و خط سکه ها آرامی است . امراء و شاهان پارس قدیم را از روی سکه های یافت شده به سه دوره تقسیم کرده اند: مقدونی ، دوره شاهی و استقلال و دوره پارتی . (ایران باستان ج 3 ص 2626 و 2627).
    زاج رومی
    نام زاج زرد (قلقطار) است . (ترجمه صیدنه بیرونی ).
    زاج مولتانی
    رجوع به زاج بامیانی در این لغت نامه و رجوع به الجماهر بیرونی شود.
    زاب سفلی
    یا رود کاپریوس رودی بوده که در ایالت آشور [ مشرق دجله ] جریان داشته است . در کنار ناحیه آدیابن نزدیک بمصب رود خابور در دجله وارد میگردیده است . مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: تیگران [ پادشاه ارمنستان و دوست متحد مهرداد ششم که پس از شکست دادن سلوکیان خود بجای ایشان بر تخت نشست ] آدیابن راکه در جریان وسطی دجله واقع بود و تا زاب سفلی امتداد می یافت بتصرف درآورد. (ایران باستان ج 3 ص 2278).و در ص 2429 آمده : سپس او [ بلاش آخرین پادشاه نامی اشکانی 51 یا 52 م . ] در کنار رود کاپریوس [زاب سفلی ] موقع محکمی را اشغال کرد و آماده جنگ گردید، و تارود مزبور راند. (ایران باستان ج 3 ص 2429). و در ص 2515 آمده : بین النهرین غربی از خابور تا التقای این رود با فرات مجدداً بدست [رومیها] افتاد و این طرف دجله از رود مزبور تا زاگرس (جبل الطاق) نیز به آنها اختصاص یافت ، زیرا آدیابن را حفظ کردند یعنی صفحه بین زاب علیا و زاب سفلی یا زاب بزرگ و کوچک مطیع رومیها گردید و پادشاهان آن که تا این زمان دست نشانده پارتیها بودند دست نشانده رومیها شدند. (از سپارتیانوس کتاب سوروس ، بند 18) (ایران باستان ج 3 ص 2515).
    مرحوم رشید یاسمی آرد: در فهرست مبسوطی که از فتوحات او باقی است نام اکثر نقاط لرستان و کردستان فعلی مثل بلاد قدیمی که در محل شهر زور و آلتون کوپر و جلوان و غیره واقع بوده مذکور است . در 1154 ق.م . سلطنت پادشاه آشور را بپایان آورد. از سمت مشرق دولت او بحوالی تخت جمشید فارس رسید. الواح سفالی بنام او در ممسنی کشف شده است . تمام ناحیه شرقی دجله تا زاب سفلی در دست او بود در1150 فوت شد و پس از او عیلام دچار انحطاط فاحش گردید. (تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 43). و در ص 56 بنقل از کتیبه قصر سارگن گوید: سارگن از کوه کولار در نواحی زاب سفلی [ شمال شهر زور ]گذشته بسرعت قدم در خاک مانائی نهاد. اولوسونو که دست نشانده سارگن بود او را پذیره شده و متفقاً بولایت پارسوآش [ مغرب دریاچه ارومیه ] قدم نهادند. حکام نمری و ماد و بسی نقاط دیگر پیشکشی های لایق گذرانیدند. منجمله اسبان چالاکی که بر دو پا بلند میشدند. (تاریخ کرد رشیدیاسمی ص 66).
    و رجوع به آلتون کوپری ، در قاموس الاعلام ترکی و کلمات آدیابن ، زاگروس ، زاب اصغر، زاب اکبر و زاب علیا و کاپریوس در همین لغت نامه شود.
    زابن
    دیو سرکش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • چاوش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • زاتورق
    مولف تاریخ سیستان آرد: باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه احدی و اربعین و بوالفتح آنجا شد و ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325). و مفهوم این کلمه معلوم نشد.
    زاج زرد
    زاج اصفر. قلقطار. رجوع به مفردات ابن بیطار و زاج اصفر در لغت نامه شود.
    زاجه
    زاچه . زاج . زن نوزای . رجوع به زاج و زاچه شود.
    زاب شرقی
    رجوع به زاب ، در قاموس الاعلام ترکی و همین لغت نامه و دائرة المعارف بستانی و زاب کبیر در کتاب حاضر شود.
    زاب نودک
    بموجب آنچه در تواریخ درباره نسبت زاب آمده است فرزند مایسوبن نودَربن منوچهر و پدر کیقباد است . (فارسنامه ابن بلخی ص 14). و رجوع به زاب و زاب طهماسب شود.
    زاتون
    حاکم برشلونه (یکی از بزرگترین شهرستانهای اندلس که سالها در حصار فرانسویها بود و شارلمانی پادشاه فرانسه برای دست یافتن بدان رنج فراوان برد). شکیب ارسلان در الحلل السندسیه چنین آرد: امیر برشلونه که مورخان فرنگ وی را زاتون نام داده اند شارلمانی را فریب داده و با اظهار انقیاد و تسلیم وی را اغفال کرد و چون فرانسویان بعزم تصرف برشلونه و به اعتماد بر زاتون بدان شهر نزدیک شدندبا مقاومت شدید مسلمین روبرو گردیدند. شارلمانی که سخت از این ماجرا خشمگین شده بود هیئتی از امرای دست نشانده خود تشکیل داد و تصمیم قطعی و نهائی خود را برای استیلاء بر برشلونه در آن هیئت اتخاذ کرد و پس از برگذاری مراسم تاجگذاری خود طبق نقشه دقیقی بر برشلونه که محکم ترین پناهگاه مسلمین بود حمله برد و آن را محاصره کرد. این حمله و محاصره چنان سخت بود که زاتون نتوانست بمسلمینی که برای کمک به وی آمده بودند راه یابد. سرانجام اهالی برشلونه فراری شده زاتون که با سربازان خود تنها مانده بود بقصد دفاع بیرون آمد و در دست مهاجمین اسیر گردید. فرانسویان با آخرین حمله خود شهری را که 90 سال در دست مسلمین بود گشودند و این فتح در 801 م . بود. (از الحلل السندسیه صص 210 - 211). و در ذیل ص 210 آن کتاب بنقل از تاریخ متس وریجینون و غیر آن چنین آمده است : در 797 م . امیر برشلونه که از عرب بود نزد شارلمانی رفت سپس در 801 م . که سرکشی از خود نشان داد اسیر و تبعید گردید.
    مورخین عرب این امیر را گاه زاتون یا زادو و گاهی نیز زاد خوانند و بنظر میرسد که نام وی سعدون یا سعد باشد ودر تاریخ لویس [ شارلمانی ] آمده است که سعدون در سربونه اسیر گردید و پس از اسارت پسرعموی وی بنام عامر عهده دار حکومت برشلونه و دفاع از استقلال آن گردید.و مسلمین تا دو سال در حال حصار سخت ترین مقاومتها را از خود نشان دادند و برخی از مورخین فرنگ و از آن جمله مارمول ، معتقدند که سعدون یا سعد [ زاتون ] از عمال سلطان قرطبه بود و از اطاعت وی سرپیچی و به شارلمانی ابراز انقیاد کرد. شارلمانی پس از دو سال دریافت که امیر برشلونه وی رافریب داده و پیمان شکنی کرده است پس لشکری بریاست فرزندش لویس اولودفیک که عرب او را لذریق خوانند فرستاد. (الحلل السندسیه ص 210).