جستجو

راحاب
زن اریحائی که به راحاب زانیه مشهور بود و چنانکه ازکتاب مقدس مستفاد میشود وی خبر قوم اسرائیل را شنیدو دانست که خداوند همواره با ایشان است و عمل ایشان را کامیاب خواهد داشت . (از قاموس کتاب مقدس ص 404).
راحتگاه
آسایشگاه . (آنندراج ).
راخوو
قصبه ای است در بلغارستان در ساحل راست رود طونه (دن ). (از قاموس الاعلام ترکی ).
رادس
نام موضعی قریه مانند به تونس و مردمی در آن به عبادت مشغول . (معجم البلدان ).
  • نامی که به آن قسمت از مدیترانه که تونس در ساحل آن قرار دارد داده اند و بدین جهت بندر آن بندر رادس نامیده میشود. (معجم البلدان ). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
  • راجه خرا
    قصبه ای است که در 35هزارگزی شمال شرقی «دهولپور» در هندوستان واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
    راحات
    ج ِ راحة در همه معانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
    راحتی
    (حامص ) (ماخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی ) آسایش . (آنندراج ).
    -کفش راحتی ; دم پایی .
  • طشت متوضا.(آنندراج ).
  • چراغی است که پایه ها دارد و آن را چراغپایه راحتی گویند. (آنندراج ).
  • راد
    صاحب همت و سخاوت . (برهان ). سخی و جوانمرد. (آنندراج ). کریم و جوانمرد. (برهان ). بخشنده . جواد. مقابل سفله . (آنندراج ). گشاده دل:
    حاتم طائی تویی اندر سخا
    رستم دستان تویی اندر نبرد
    نی که حاتم نیست با جود تو راد
    نی که رستم نیست در جنگ تو مرد.

    رودکی .

    راد شدن
    جوانمرد شدن . بخشنده شدن . سخا. سخاوت . (تاج المصادر بیهقی ). رادی .
    راجه کنیلا
    نام یکی از فرمانروایان هند بوده است . رجوع به ص 114 مجمل التواریخ و القصص شود. مولف تاریخ فرشته چ بمبئی ص 6 گوید: پاندوان از خرابه به معموره آمدند و در شهر کنپالی نزول کرده بلطایف الحیل «درویدی » دختر راجه کنیلارا هر پنج برادر بشرکت در حباله ازدواج درآوردند.
    راحب
    نام زن بهمن . کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را نام اسنوربود از فرزندان طالوت الملک ، و نام او اردشیر بود، کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروف است ، و درازدست نیز گویندسبب آنکه برپای ایستاده و دست فروگذاشتی از زانوبندبگذشتی و اندرین معنی فردوسی در شاهنامه گفته است :
    چو برپای بودی سرانگشت او
    ز زانو فروتر بدی مشت او.
    و بروایتی گویند درازانگل ازبهر آن گفتند که غارت بدور جایگاه کردی در جنوب و مشرق و روم . و او را پسری بود نامش ساسان و دختری همای . و دختر راحب از نسل رحبعم بن سلیمان بزنی کرد نام او ابردخت و او از جمله اسیران بیت المقدس بود بهمین سبب بهمن فرمود که بیت المقدس آباد بازکردند. (مجمل التواریخ و القصص ص 30). و رجوع به فارسنامه ابن بلخی ص 54 شود.
    راحت یافتن
    آسوده شدن . (آنندراج ). آسایش یافتن:
    پزشکی چون کنی دعوی که هرگز
    نیابد راحت از بیمار بیمار.

    ناصرخسرو.

    رادا الی
    قصبه ای است در هندوستان واقع در ایالت لکهنو. (از قاموس الاعلام ترکی ).
    رادع
    باز ایستاده کننده از چیزی . (منتهی الارب ). بازدارنده . (ناظم الاطباء)(فرهنگ نظام ). مانع. (فرهنگ نظام ). مانع و رادع ، ازاتباع است رجوع به هریک از این دو کلمه شود. (منتهی الارب ).
  • آنکه در وی اثر بوی خوش باشد.
  • راجه گریها
    نام خرابه های شهری قدیم در هندوستان که درایالت پاتنه از خطه بهار و در جنوب شرقی پاتنه بفاصله 70 هزار گز قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
    راحت
    راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرور که بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ):
    شادیت باد چندان کاندر جهان فراخا
    توبا نشاط و راحت با درد و رنج اعدا.

    دقیقی .

    راح روح
    لحنی است از سی لحن باربدی:
    چو راح روح را در پرده بستی
    ز رشکش زهره در پرده نشستی .

    میرخسرو (از آنندراج ).

    رادا پورام
    قصبه ای است در هندوستان واقع در تینولی از ایالت مدرس . (از قاموس الاعلام ترکی ).
    رادعات
    ج ِ رادعة. (ناظم الاطباء). رجوع به رادعة شود.
    راجه ماندری
    شهری است در هندوستان که جزء مدرس میباشد و در 460هزارگزی شمال شرقی آن قرار دارد. و مرکز ایالت گوداوری محسوب میشود. سکنه آن 93800 تن میباشد.