جستجو

راثین
سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد. (ایران باستان ج 2 ص 91). سردار سپاه ایران در جنگ با سردار «سدمونی ». (ایران باستان ج 2 ص 1104).
راج رش
این کلمه در هندوستان به بعضی از روحانیون اطلاق میشود. رجوع به ماللهند ص 45 س 17 شود.
راجو قتال
از دانشمندان هند و برادر «جهانگشت شیخ جلال » بوده است . قبر او در قصبه اوچه از ملتان واقع است و در 806 درگذشته . تحفة النصایح از اوست . (از قاموس الاعلام ترکی ).
راجو قتال بخاری
سید صدرالدین بن احمد. یکی از پیشوایان مذهبی هندوستان بوده است . در تاریخ شاهی بنقل از تاریخ فرشته (ص 77) آمده است که : در اخبار الاخبار ص 150 آمده که : «سید صدرالدین راجوقتال بخاری ارادت و خلافت از پدر خود سید احمد کبیر داشت و از برادر خود مخدوم جهانیان نیز دارد و بعد از وی بر سجاده خلافت نشست ». محتمل است که این صاحب ترجمه با راجو قتال مذکور در ماده قبل یک تن باشند.
راحت رساندن
آسوده کردن . شاد کردن . (آنندراج ). آسایش دادن:
گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت می فزایی .

سعدی (بدایع).

راخبعم بن سلیمان
نام پسر حضرت سلیمان . دختری از نژاد وی راحب نام زن بهمن پسر اسفندیار بوده است . (فارسنامه ابن بلخی ص 54 چ اروپا) .
رادتزی
یکی از شهرهای رومانی است و دارای 20000 تن جمعیت است .
راحت رسیدن
آسایش یافتن . (ناظم الاطباء). آسودگی رسیدن . مقابل رنج رسیدن:
باری بچشم احسان بر حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت رسد گدا را.

سعدی .

راختج
نام پارچه ای که در نیشابور بافته میشد. (دزی ج 1 ص 493). این کلمه معرب از فارسی است . (ثعالبی در فقه اللغه از سیوطی در المزهر ص 163).
رادخر
دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در هشت هزارگزی باختری رشخوار واقع است و بر سر راه شوسه عمومی تربت به رشخوار است . محلی جلگه یی و گرمسیر و سکنه آن 329 تن میباشد. آب آن از قنات تامین میشود و محصول آن بنشن است . شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و کرباس بافی و راه آن نیزاتومبیل رو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
راجه پالیام
قصبه ای است در هندوستان که در وادی وابپار در ایالت سریویلیپانو از ایالت تینولی در اداره مدرس قرار دارد. (ازقاموس الاعلام ترکی ).
راحت طلب
جوینده آسودگی و مجازاً جوینده فراغت و بیکاری . بیعار و تنبل . (از ناظم الاطباء). آسایش خواه . (آنندراج ).
راخرتاب
شهرکی است خرم و با آبهای روان بنزدیکی دریای کبودان . (حدود العالم چ تهران ص 93).
رادد
شعوری این کلمه را بهمین صورت نقل کرده است بمعنی زمین چمنزاری که پست و بلندباشد، و شعر ذیل را از فردوسی شاهد آرد:
فسیله به رادد همی داشتی
شب و روز در دشت نگذاشتی .
اما ظاهراً مصحف راود باشد.و در فهرست شاهنامه ولف نیز راود [ وَ ] ضبط شده است با یک شاهد. هر چند شاهد فوق در چاپ بروخیم نیست .اما در شعر ذیل از عمعق نیز رادد است:
ز رادد برادد ز وادی بوادی
ز صحرا بصحرا ز کشور بکشور.

عمعق بخاری .

راجه پور
قصبه ای است در هندوستان که در ساحل راست نهر جمنا در سنجاغ بانده در ایالت اللّه آباد واقع است و 733 تن سکنه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
راح
شادمانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارتیاح یعنی نشاط، گویند: فقدت راحی فی الشباب ; یعنی ارتیاحی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد):
ای دریغا مرغ خوش الحان من
راح روح و روضه و ریحان من .

مولوی .

راحت فزا
آسایش بخش . راحت افزا:
پرس پرسان کاین موذن گو کجاست
که صدای بانگ او راحت فزاست .

مولوی .

راخم
ماکیان بیضه در زیر بال گرفته . (منتهی الارب ).
راددست
دارای دستی بخشنده . که با دست راد است . بخشنده . گشاده دست:
ردی دانش آرای یزدان پرست
زمین حلم و دریادل و راددست .

اسدی .

راجه جنگ
قصبه ای است در هندوستان و در 45هزارگزی جنوب لاهور واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ).