جستجو

راتیسبونه
نام یکی از شهرهای مرکزی پالاتینات بالا در باویر، در 105هزارگزی شمال شرقی مونیخ و ساحل راست «تونه » واقع شده است . شهری است قدیمی و دارای 36095 تن سکنه و کارخانه و کلیساها و بعضی بناهای کهن و آموزشگاههای متعدد و انجمن های مختلف علمی و کتابخانه و رصدخانه و موزه و باغ ملی و تفرجگاههای بسیار است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
راجپور
قصبه ای است در ناحیه بنگاله از ایالت کلکته . (از قاموس الاعلام ترکی ).
راپن
آلکساندر نقاش دورنماساز فرانسه در 1840 م . در نوروا لوبورگ متولد شد و در 1889 در پاریس فوت کرد. (لاروس فرانسه ).
راتع
شتر چرنده . ج ، رِتاع ، رُتًّع، رُتُع، و رتوع . (آنندراج ) (شرح نصاب و منتخب ) (غیاث ) (منتهی الارب ).
راتین
صمغی است که روئین سازان بدان ظرف را پیوند کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به راتینج شود.
راجح
چربیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). افزون . غالب . فائق. بهتر. (آنندراج ) (غیاث ): بمقدمات لایح و براهین واضح راجح است . (سندبادنامه ص 14).
  • پله ترازو که از گرانی بوقت سنجیدن زیر ماند و مرجوح پله بالا. (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد).
  • زن بزرگسرین . (آنندراج ). امراءة راجح ; زن بزرگسرین . (منتهی الارب ).
  • راجم
    سنگانداز.
  • فاحش .
  • ناپاک . (ناظم الاطباء) .
  • راپن تواراس
    مورخ فرانسوی در 1661 م . در کاستر متولد شد و در 1725 در وِزِل فوت کرد. (لاروس فرانسه ).
    راتق
    بمعنی بسته کننده . اسم فاعل از رتق که بمعنی بستن است . (غیاث ) (آنندراج ).
    راتینج
    راتیاج و رتیاج رخینه ، رخنیه و رشینه صمغ صنوبر است و آن سه نوع بود یک نوع روان بود که منعقد نشود و یک نوع صلب بود و سیاه و نوع سیم صلب بود بعد از آن که به آتش پخته باشند آن را فلفونیا خوانند و در زبان شیرازی زنگباری خوانند و بهترین وی آن بود که سپید بود و اندکی به زردی زند وبوی او مانند بوی صنوبر بود و طبیعت آن گرم و خشک است و عیسی گوید گرم است در سیم ، و خشک است در اول ، خشک و محلل بود و گوشت برویاند در ریش ها لیکن مهیج الم بود و زخمها را به اصلاح آورد با گلنار برای فتق عروق بکار رود و امثال این بیماری و وی سخن اعصاب بود و مصلح وی موم و روغن حی العالم بود و بدل آن علک البطم است و قند، و گویند بدل آن زفت کهن بود. رجوع به مفردات ابن بیطار ج 1ص 135 و ج 2 ص 133 و مخزن الادویه ص 284 و آنندراج و تذکره اولی الالباب ضریر انطاکی ص 170 و تحفه حکیم مومن ص 115 شود.
  • صمغ زردی که بواسطه تقطیر گرفته میشود از ریشه سقز و غالباً کولوفان نامیده میشود . (لاروس ج 1 ص 311).
  • راجح آمدن
    چربیدن . (ناظم الاطباء).
  • گران گشتن . و افزون آمدن . (آنندراج ).
  • راجمحل
    پایتخت بنگاله در هندوستان که در روی رود گنگ واقع است و 3500 تن سکنه دارد. اینک شهری خراب است . اما در قرن هفدهم یکی از بنادر سیاسی و تجارتی هندوستان بود.
    راتق و فاتق
    تمشیت دهنده و کارگزار و مصلحت گزار. (ناظم الاطباء).
  • درّا و دوزا. درنده و دوزنده . همه کاره .
  • راتی نس
    سوارکاری از طایفه کادوسیان که در حضور کورش اسب دوانی کرد. (ایران باستان ج 1 ص 429).
    راجح حلی
    ابوالوفا شرف الدین راجح بن اسماعیل الاسدی الحلی شاعر ادیب در نیمه ربیعآلاخر 570 ه' . ق. / 1418 م . در حله متولد شد و در 27 شعبان 727 ه' . ق. در دمشق درگذشت و در باب الصغیر دفن شد. از آثار او دیوان شعری است که ملوک مصر و شام و الجزیره را مدح کرده است . (از معجم المولفین جزء 4 ص 149). از اشعار اوست :
    ماءالجفون بوجهه مذ اشرقا
    کم ناظر بدموعه قد اشرقا
    رشا یفوّق عن قسی حواجب
    نبلا بغیر مقاتل لا یتّقی
    ثمل المعاطف لم یز رقباوه
    الاعلی مثل القضیب وارشقا.

    (از فوات الوفیات ج 1 ص 158).

    راپونتیک
    گیاهی از تیره پلیگوناسه قسمت قابل مصرف ریزوم و ریشه . ماده موثره راپونتی سین اسیدگریز وفانیک . (کارآموزی داروسازی ص 180).
    راثع
    بسیار حریص وطامع.
  • آنکه به دهش اندک و حقیر باشد.
  • آنکه بدان را دوست گیرد.
  • آنکه در وی دنائت و فرومایگی و خساست باشد و در چیزها بحرص و آز تمام نظر کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
  • راجح شدن
    افزون و فائق شدن . (آنندراج ). ترجیح .
    راپه
    یکی از جزایر نوبوآی که تابع فرانسه است عرض جنوبی آن 27 درجه و 35دقیقه و چهل و شش ثانیه است و طول غربی 146 درجه و 37 دقیقه و 35 ثانیه است مساحت سطحیه آن 42 هزار گزمربع است زمینش کوهستانی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
    راتلام
    شهری است در هندوستان در ناحیه «ملوه » در مسیر راه آهن بمبئی به دهلی و مرکز ایالت راتلام است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.