جستجو

ذات السواسی
کوهی است بنی جعفربن کلاب را و اصمعی گوید: ذات السواسی شعبی است بنصیبین از ینوف یا آب راهه هاست که در ینوف میریزد. شاعر گوید:
و ابصر ناراً بذات السواسی .

(المرصع) (معجم البلدان ).

ذات البعل
زن شوهردار.
ذات الجیش
نام وادیئی است در یک منزلی مدینه طیبة میان ذوالحلیفة و برثان و در این ذات الجیش گلوبند ام المومنین عایشه بنت ابی بکر رضی اللّه عنها بگسیخت و برای تجسس دانه های آن رسول اکرم صلوات اللّه علیه امر بتوقف جیش فرمود و آیه تیمم نازل گردید. عروةبن اُذینة گوید: کاد الهوی یوم ذات الجیش یقتلنی لمنزل لم یهج لاشوق من صقب . (از المرصع) (معجم البلدان ). و آن را اولات الجیش نیز نامند. رجوع به جزء 7 ص 55 شود.
ذات الدبر
عقبه ای است به کوهی و گویند نام موضعی است و دَبرجماعت نحل است .
ذات الرقاع
نام قریه ای به نخیل . (المرصع). و کوهی است و در آن کوه جای جای سرخی و سیاهی و سپیدی است یعنی رقعه ها به الوان مختلف .
ذات السیب
رحبه ای است از رحاب اضم به حجاز. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات البهق
موضعی است و روبة گوید: شذب اخراهن عن ذات البهق. (الموشح ص 319).
ذات الحاذ
نام موضعی است و در شعر حجاج آمده است : امسی بذات الحاذ و الحذور. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات الدخول
پشته و زمین فرازی به دیار بنی سلیم:
قعدت له ذات العشاء و دونه
شماریخ من ذات الدخول و منکب .

(از المرصع).

ذات الرماح
موضعی نزدیک تبالة.
ذات الشام
ابن الاثیر در المرصع گوید: «ذات الشام » شقشقه شتر است از آنرو که بر آن نقطه های سیاه باشد چه شام جمع شامة است و شامة بمعنی خال و خجک است .
ذات البین
مشترک میان دو تن یا دو قوم . میان دو کس یا دو جماعت ، دوجانبه . دوجانبی ، دوطرفی . که شامل هر دو جانب بود، اصلاح ذات البین . افساد ذات البین: رسول فرستادیم نزدیک برادر... و پیغامها دادیم رسول را که اندر آن صلاح ذات البین بود. (تاریخ بیهقی ). مشایخ بخارا به اصلاح ذات البین برخاستند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مولف ص 162). ملک نوح بعد از حصول رضاء جانبین و حدوث صفاء ذات البین بر اثر وزیر روانه شد. (ترجمه تاریخ یمینی همان نسخه ). و او را [ ابوعلی سیمجور فایق را ]به موافقت و مرافقت خویش و اتحاد ذات البین بفریفت واو را در این دعوت سمح القیاد یافت . (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مولف ص 55). فایق... ابوعلی را گفت مقصود از ارسال تو بخطه جرجانیه و التفاتی که بجانب تو کرده اند، تفریق ذات البین است و آنکه سلسله اتحادو موافقت ما از هم فروگشایند... (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه مولف ص 126). بخفض جناح ذلت پیش آئی و به استمالت خاطر و استقالت از فساد ذات البینی که در جانبین حاصل است مشغول شوی . (مرزبان نامه ).
ذات الحبک
آسمان . (آنندراج ). و ابن الاثیر در المرصع آرد: گویند بمعنی صاحب خلقت نیکوست و از این جاست که بافنده جامه خوب را گویند: ما احسن حبکه ، و نیز گفته اند ذات الحبک بمعنی زینت است و برخی گفته اند که معنی آن راههاست . ج ، ذوات الحبک .
ذات الدیر
عقبه ای است به بلادهذیل و اصمعی ذات الطیور روایت کرده است . (المرصع).
ذات الرمح ابرق
موضعی بدیار بنی کلاب .
ذات الشبق
موضعی است در شعر:
کان ّ عجوزی لم تلد غیر واحد
و ماتت بذات الشبق غیرعقیم .
ذات التلافیف
روده های باریکی است در شکم . (منتهی الارب ).
ذات الحجب والنخاع
بیماری التهاب حجاب ریه و قلب با نخاع .
ذات الذخایر
ناحیه ای است میان حمص و دمشق. رجوع به کلمه نبک در معجم البلدان یاقوت شود.
ذات الرمرم
نام جایگاهی و بدانجا جنگی میان بنی عامر و بنوعبس رویداد و فیروزی بنوعامر را بود و رمرم منقوص و مخفف رمرام است و رمرام نوعی گیاه بهاری است . (المرصع). ورجوع به یوم ذات الرمرم در مجمع الامثال میدانی شود.