جستجو

دابه
نام قصبه ای در حدود جنوبی نوبه بساحل نیل ، کاروانیان که به سودان روند از آنجا رفتن آغازند. (قاموس الاعلام ترکی ).
دائره ناحر
دائره ای درون حلق تا حدود سینه اسب و هی التاسعة من الدوائر التی تکون فی الخیل ، و هی دائرة فی باطن الحلق الی اسفل من ذلک . (صبح الاعشی ج 2ص 29).
دائم الطهارة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دائم الطهارة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
دائیتا
نام رودی در آریاویچ . (مزدیسنا ص 352). این رود را بر حسب اقوال مختلفة ارس ، کر، سفیدرود، زرافشان ، و آمودریا (جیحون ) دانسته اند. رجوع به دایتی شود.
دابی
منسوب به داب که نام اجدادی است . (سمعانی ).
دائره نافذة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دائره نافذة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
دائم المرض
آنکه همواره مریض و بیمار باشد. (آنندراج ). پیوسته بیمار. که هماره با درد بود. مطلی ; دائم المرض . (منتهی الارب ).
دابره
چراگاه . (یوشع 19:12و 21:28 و اول تواریخ ایام :72) (قاموس کتاب مقدس ).
داپرزه
فراشتروک باشد و آن پرنده ای است که در سقف خانه ها آشیان کند. (برهان ) پرستو. خطاف . دالپوز. دالپوزه . (جهانگیری ). فراشتوک . پرستوک . دالبوزه . دالبوز. دالیوزه . (برهان ).
دائره نصف النهار
دایره ای است سمت الراس و القدم که از جنوب بشمال به هر دو قطب عالم گذرد و تنصیف دایره معدل النهار و منطقه البروج میکند. (غیاث ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: دائرة نصف النهار، هی العظیمة المارة بقطبی الافق اعنی سمت الراس و القدم . فقطباها نقطتا المشرق و المغرب سمیت بها لان حین وصول الشمس الیها هو منتصف زمان النهار حساً و تسمی بدائرة وسطالسماء ایضاً و هذا الدائرة تنصف الافق علی نقطتین متقابلتین . احدیهما نقطةالجنوب و لاخری نقطةالشمال . والخط الواصل بین المنطقتین یسمی خط نصف النهار الحادثة عظیمة تمر بقطبی العالم و بقطبی الافق الحادث . و نیز رجوع به نصف النهار شود.
دائمة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دائمة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
دائی چی
دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 25هزارگزی شمال باختر دورود. کنار راه مالرو همیانه به چنار خاتون . جلگه . معتدل و دارای 128 تن سکنه ، شیعه لری و فارسی زبان . آب آن از رودخانه و قنات ، محصول آنجا غلات . شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دابژه
زغن:
نشود بلهوسان عشق حقیقی دمساز
کار شاهین نکند دابژه کم پرواز

میرنظمی (از شعوری ج 1 ص 425).

داپسانگ
نام کوهستانی در آسیای مرکزی .
دائره نطیح
دائره پیشانی اسب و آن مکروه است . (منتهی الارب ). و هی الدائرة الثالثةمن الدوائر التی تکون فی الخیل . و هی دائرة ثانیة فی الجبهة، بان یکون فی الجبهة دائرتان . قال ابن قتیبة: و العرب یکرهون هذه الدائرة. (صبح الاعشی ج 2 ص 29).
دائمةالمطلقة
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی دائمةالمطلقة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
دائی زاده
فرزند دائی . پسردائی . دختردائی .
  • پسر نیای پدری . دختر نیای پدری .
  • دابشلیم
    نام راجه هند. مردی بسیار دانا و عادل و قصه های کلیله و دمنه ازاوست . (غیاث ). دیب شرم . دیب شلم . دیب سرم . پادشاه هند که بیدپای حکیم هندی کلیله و دمنه را برای او تصنیف کرد. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد، در پادشاهی نوشروان عادل :... از این پس شاه هندوان دابشلیم شطرنج فرستاد و هزار خروار بار که اگر بازی بجای برنیارید همچنان زر و گوهر و ظرایفها که فرستاده بود بدهند بوزرجمهر آن را بگشاد و عوض آن نرد بساخت و به هندوستان فرستاد و همه حکمای هند جمع شدند نتوانستند شناخت که آن باری بر چه سان است و بر دانش او خستو شدند. (مجمل التواریخ و القصص ص 75). از این شرح برمی آید که دابشلیم معاصر نوشیروان عادل بوده است:
    حاسد امروز چنین متواری گشتست و خموش
    دی همی باز ندانستمی از دابشلیم (؟ )
    ابوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 384).
    افسر زر چو شاه دابشلیم
    بر سر بیدپا فرستادی .

    خاقانی .

    دات
    در فرس هخامنشی و اوستا به معنی قانون است و همین کلمه است که در فارسی «داد» گردیده است . (فرهنگ ایران باستان ج 1 ص 57).
    دائره هقعه
    دائره پیش سینه اسب یا جای پاشنه سوار و آن مکروه است . (از منتهی الارب ). وهی الحادیة عشرة من الدوائر التی تکون فی الخیل . و هی دائرة تکون فی عرض الزور . قال ابن قتیبة: العرب یکرهون دائره الهقعة مع ذکره ان ابقی الخیل المهقوع . (صبح الاعشی ج 2 ص 29).