جستجو

خاتون خاص
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 230 هزارگزی خاور مهاباد و 18هزارگزی باختر شوسه بوکان بمیاندوآب . محلی است کوهستانی و معتدل ولی مالاریائی ; سکنه آن 210 تن . مذهب اهالی سنی و زبان آنها کردی است ، آب از چشمه است و محصولات غلات و توتون و حبوبات و چغندر میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری است ; صنایع دستی جاجیم بافی میباشد و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
خاتون محشر
لقب فاطمه بنت رسول علیهاالسلام است .
خاجول
این کلمه در فرهنگ شعوری آمده و محرف خاجوگ است . رجوع به خاجوگ شود.
خادشه
اطراف درخت خاردار. (منتهی الارب ).
خاده
چوبی باشد بلند و راست که کشتی بانان کشتی بدان رانند.
  • چوبی را نیز گفته اند که جاروبی بر سرآن بندند و دیوار و سقف خانه را بدان جاروب کنند.
  • هر چوبی که راست رسته باشد.
  • چوبی که دار سازند بجهت قصاص دزدان . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه منیری ) (فرهنگ جهانگیری ):
    نصیب دوست توهست گل ز باغ ولی
    نصیب دشمن تو هست خاده از پی دار.

    سوزنی .

  • خاتون خانی
    قریه ای است که در 60 هزارگزی شهرستان قونیه در آسیای صغیر میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
    خاتون هفت قلعه
    کنایه از ستاره زهره است . (مجموعه مترادفات ص 200).
    خاجی
    نسبت است به خاج و صلیب .
    خادع
    فریبنده . (دستور الاخوان ):
    خادع دردند درمانهای ژاژ
    ره زنند وزرستانان رسم باژ.

    مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر 6 ص 522).

    خاذر
    پنهان و روپوش از پادشاه و از دائن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
    خاتون خرگه سحاب
    کنایه از آفتاب و ماهتاب است . (آنندراج ).
    خاتونی
    نسبت است بخاتون ، بانوانه .
  • (حامص ) بزرگی و عظمت زن:
    سر برافراختی بخاتونی
    خواستی گنجهای قارونی .

    نظامی .

  • خاچ
    چلیپا و نام عربی آن صلیب است و بدین معنی از زبان ارمنی است و چون در جنوب شهر اصفهان یک قصبه ارمنی بنام جلفاموجود است اهل اصفهان هم این لفظ را می دانند چه هر سال در روز معینی اهل جلفا در کلیساها جمع شده خاچ حضرت مسیح را می شویند و آبش را به تبرک میبرند و نام آن روز خاچ شویان است . کمال اصفهانی این لفظ را در شعر خود آورده و شعرای دیگر تقلید کرده اند:
    صلیب و خاچ بسوزد کلیسیا بکند
    بنای مدرسه بر گنبد گران آرد.

    (فرهنگ نظام ).

    خاذل
    هزیمت یافته .
  • آهوی ماده که از آهوان دیگر بازمانده تفقد بچه خود کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، خواذل . (اقرب الموارد).
  • آنکه ترک عون و نصرت کند. (اقرب الموارد).
  • خاتون خم
    کنایه از شراب ناب است و خم شراب را نیز گفته اند. (برهان ) (انجمن آرا).
    خاتون یغما
    کنایه از آفتاب است . (برهان ) (آنندراج ):
    چو خاتون یغما بخلخال زر
    ز خرگاه خلوت برآورد سر.

    نظامی .

    خادم
    خدمتکار. پرستار. پرستنده . نوکر. گماشته . ملازم . چاکر. ج ، خُدّام ، خَدَم ، خادمین ، خَدَمه . مونث . خادمه:
    چون ملک الهند است ازآن دیدگانش
    گردش بر خادم هندو دو رست .

    خسروی .

    خار
    شوکه . شوک . (منتهی الارب ). شوکه تیز. (آنندراج ). سَفی . عَرین . عَسَج . لُدّاغ . (منتهی الارب ). لم .لام . بور. غاز. غاژ. تیغ. تیخ . تلی . تلو:
    اشتر گرسنه کیمه (کتیره ؟ ) خورد
    کی شکوفه ز خار چیره خورد.

    رودکی .

    خاتون در کجاوه
    قسمی دُلمه که میان کدو را از تخم خالی کرده و با قیمه پلو بینبارند.
    خاتیام
    انگشتری . (منتهی الارب ).