جستجو

خابز
با نان . رجل خابز; مرد با نان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
خاتام تی
خاپیرتی . رجوع به خاپیرتی شود.
خاتم پرست
دوستدار انگشتری . آنکه محبت او بخاتم بحد پرستش شود:
چنان بود کان مرد خاتم پرست
بخاتم همی کرد بازی به دست .

نظامی .

خاتمی
گویند کاتب خوشنویس بوده و این شعر از او دیده شده است :
بقربانت شوم شبهای هجران در دلم مگذر
که این دریای آتش ، دوست از دشمن نمیداند.

(آتشکده آذر).

خائن طبع
خیانت پیشه . خیانتکار:
آب نرم است ولی خائن طبع
ساده رنگ است ولی پیچ و خم است .

خاقانی .

خابس
شیر که اسد باشد. (منتهی الارب ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
خاتانغه
خاتانگه . نهری است در سیبریه که از شرق ایالت تومسگ سرچشمه میگیرد و قریب هزار هزارگز جریان دارد و به دریای منجمد شمالی میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
خاتمت
عاقبت . پایان . سرانجام . منتهی . نتیجه . آخر: در نهان سوی ما پیغام فرستاد که امروز البته روی گفتار نیست ... و ما آن نصیحت قبول کردیم و خاتمت آن بر این جمله است که ظاهر است . (تاریخ بیهقی ). اگر در کاری خوض کند که عاقبتی وخیم و خاتمتی مکروه دارد... از وخامت آن او را بیاگاهانم . (کلیله و دمنه ). و خاتمت بهلاکت و ندامت انجامد. (کلیله و دمنه ). و طاهر بمناسبت او بیرون رفت و حربی سخت میان ایشان قائم شد و خاتمت کار طاهر هزیمت شد. (ترجمه یمینی ص 199). و در حفظ آن چپ و راست می پوئید [ ارسلان جاذب ] تا خاتمت کار همه وقایه ذات و عرضه جان خویش کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 264).
و آخرین دور کاسمان راند
خطبه خاتمت هم او خواند.

نظامی (هفت پیکر ص 7).

خاتمیت
درمرتبه و صفت آخرین قرار گرفتن . رجوع به خاتَم شود.
خابسار
نقطه ای بوده است در حدود سیستان تا غزنه . (ذیل تاریخ سیستان چ بهار).
خاتانگه
رجوع به خاتانغه شود.
خاتمت بین
آنکه پایان کار را بیند. نگرنده عاقبت . عاقبت بین .
خاتمی تبریزی
شاعری است و به کتاب فروشی اوقات میگذرانید. این مطلع از اوست :
من که حیران رخت با چشم گریان مانده ام
چشم چون بردارم از روی تو حیران مانده ام .

(تحفه سامی ص 147).

خائنةالاعین
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی خائنةالاعین در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
خابط
(از خَبط): و ما ادری ای خابط لیل هو; ای الناس هو. (منتهی الارب ).برای ناشناسی گویند که بشب درآید. (اقرب الموارد) (المنجد).
  • (اِ) شتر، یقال : ماله ناطح و لا خابط; ای بعیر و لاثور یقال لمن لاشی له . (ذیل اقرب الموارد).
  • ضربان درسر. (تاج العروس ).
  • خات توشی لم
    پادشاه هیت ها که بارامزس (رامسس ) دوم فرعون مصر عهدی بسته و نسخه ای از این عهدنامه در مصر به خط مصری قدیم یافته شده است . (از ایران باستان ج 1 ص 51).
    خاتمت بینی
    پایان کار را دیدن . رجوع به خاتمت بین شود.
    خاتن
    نعت فاعلی از خَتَن َ، ختنه کننده . (از منتهی الارب ).
    خائوس
    بنابر اعتقاد یونانیان یکی از خدایان بوده و کنایه از ظلمت در بدو خلقت جهان است . (قاموس الاعلام ترکی ).
    خابطی
    نسبت است بخابطه و ایشان فرقه ای از معتزله از اصحاب احمدبن خابطاند که وی را در تناسخ مقالتی است و گمان میکردند که عالم را دو پروردگار است یکی محدث و دیگری قدیم و پروردگار محدث مسیح است مراد از این آیت که «و جاء ربک والملک صفّاصفّا » یعنی می آید پروردگار تو و فرشتگان صف صف ایستاده اند و اوست که می آید در پرده های ابر و اوست که قصد کرد پیغمبر(ص ) او را درقول خود که ان ّ اللّه خلق آدم علی صورته ; یعنی همانا پروردگار آدم را بصورت خویش آفرید. (الانساب سمعانی ).