جا انداختن
رختخواب گستردن .
استخوان از جای رفته را بجای خود بازآوردن . (شکسته بندی ). کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن .
جائش
از: جاش . پریشان دل . مضطرب . (منتهی الارب ).
جابر
شکسته بند.
ستمگر. ستمکار. (منتهی الارب ).
جابراق
جائی است در الجزیره . (مراصد الاطلاع ص 107).
جائص
از:جاص . آب خورنده . کسی که آب میخورد. (منتهی الارب ).
جابرانه
(از: «جابر» و پسوند اتصاف «انه ») ستمگرانه . ستمکارانه . ظالمانه . رجوع به جابر شود.
جائظ
از: جاظ. گران چشم : جاظَ من الماء; گران چشم شد از آب . (منتهی الارب ).
جائیدنی
جویدنی . قابل جائیدن . چیزی که با دندان توان خرد کرد.
جابرت
نام یکی از چهارتن ساحری که با فرعون در مجادله با موسی هم عهد شدند. خواندمیر نویسد: سحره بعقیده محمدبن جریر الطبری چهار تن بودند بنام : شابرت ، جابرت ، حظحظة، و مصفر. (حبیب السیر چ سنگی طهران جزو اول از ج اول ص 32).
جائع
از: جوع . گرسنه . (منتهی الارب ).
جائیده
جویده . جاویده . رجوع به جویده شود.
جابرس
جابلسا: ایها الناس لوطلبتم ابنا لنبیکم مابین جابرس الی جابلق لم تجدوه غیری و غیر اخی . (از خطبه امام حسن (ع ) بنقل از عیون الاخبار ج 2 ص 172). و رجوع به جابلسا شود.
جائع نائع
(از اتباع ) تشنه و گرسنه . (مهذب الاسماء).
جابرسا
جابلسا. رجوع به جابلسا شود.
جابرسری
دهی است آبادان بهندوستان و با نعمت بسیار و اندر وی خرمای هندی و خیار شنبر بسیار بود. (حدود العالم ص 44).
جائبة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی جائبة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
جائعةالوشاح
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی جائعةالوشاح در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.