جستجو

جادوزن
زن جادوگر. ساحرة:
که این هردو کودک ز جادوزنند
پدیدار و از پشت اهریمنند.

فردوسی .

جاذغالی
صحیح این کلمه «جازغالی » است ولی به غلط جاذغالی معمول شده است . جائی که زغال در آن ریزند. ظرف زغال . جائی که به ریختن زغال اختصاص دهند.
جارچیان توپخانه
جماعتی از مستخدمین توپخانه که تحت سرپرستی توپچی باشی کار میکنند. (تذکرة الملوک چ 2 ص 14). و رجوع به همین کتاب شود.
جادل
بچه آهو و جز آن قوت گرفته و برفتارآمده . (منتهی الارب ).
  • غلام جادل ; کودک سخت و باقوت گشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، جَوادِل . (مهذب الاسماء).
  • جادوستان
    جایگاه جادوان . محلی که جادوان در آن جمع باشند. محل سکونت جادوان . مجازاً به هندوستان نیز گفته شود:
    ببرم پی از خاک جادوستان
    شوم با سپر سوی هندوستان .

    فردوسی .

    جاده خاکی
    راه خاکی . جاده ای که با وسائل فنی ساخته نشده باشد. مقابل جاده اسفالتی . در تداول عامه بمزاح بر پیاده اطلاق شود.
    جاذل
    برجای ایستاده مانند ستون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بات فلان جاذلاً علی ظهر دابته ; ای نام منتصباً لایضطرب . (اقرب الموارد).
  • شادمان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ).
  • سقاء جاذل ; خیکی که شیر را بدمزه گرداند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
  • جارچیان جزایری انداز
    جماعتی از مستخدمین دیوان دوره صفویه که تحت نظر وزیر سردار غلامان انجام وظیفه میکرده اند.(تذکرة الملوک چ 2 ص 38). و رجوع به کتاب مذکور شود.
    جادوسخن
    کنایه از شاعر فصیح . (آنندراج ) (برهان ):
    هرچه وجود است ز نو تا کهن
    فتنه شود بر من جادوسخن .

    نظامی .

    جاده خوابیده
    راه دور و دراز بر قیاس راه خوابیده:
    جاده خوابیده داند پای شوقم برق را
    دست کوتاه مرا هر جا عنان گردد بلند.

    سعیدالدین راقم (از آنندراج ).

    جارچیان دیوان
    منصبی از مناصب دولتی در زمان صفویه است . (تذکرة الملوک ص 13).
    جارچی باشیگری
    منصبی از مناصب دولتی در عهد صفویه است . (تذکرة الملوک ص 15).
    جاروب کش
    کناس و فراش . (آنندراج ). آنکه جاروب کند. جاروب کننده .کسی که عمل وی جاروب کشیدن است . جاروکش:
    پیوسته دلم صاف ز گرد خطیار است
    جاروب کش خانه آئینه غبار است .

    ملاطاهر غنی (از آنندراج ).

    جارچی کندی
    دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 13هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 15هزارگزی جنوب شوسه مراغه به میانه واقع است . محلی است کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی ، سکنه آن 107 تن و مذهب اهالی شیعه و زبان آنان ترکی است . آب آن از چشمه سار تامین میشود. محصول آن غلات ، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی جاجیم بافی وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    جاروب کشی
    عمل جاروب کش . کار کسی که جارو کند.
    جارو کردن
    رجوع به جاروب کردن شود.
    جازان
    ابن محمدبن برکات . وی شریف و از حکمرانان مکه بود. و با برادر خود برکات بن محمد مدت درازی بر سر حکومت مکه جنگید تا بر وی پیروز شد و حکومت بدست کرد ولی دیری نپائید ترکهای ساکن مکه چون از او دل خوش نداشتند علیه وی ائتلاف کردند و نزد باب الکعبه هنگام طواف او را در 909 ه' . ق. /1503 م . بکشتند. (الاعلام زرکلی ).
    جارچیلو
    دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه است که در 11500گزی شمال باختری میاندوآب و 5هزارگزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به بناب واقع است . محلی است جلگه و معتدل و مالاریائی . سکنه آن 479 تن و مذهب مردم شیعه و زبان آنان ترکی است .آب آن از زرینه رود تامین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، چغندر و شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی جاجیم بافی وراه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
    جارکش
    جارکشنده . کسی که جار میزند. جارزننده . آنکه ندا دردهد. کسی که به آواز بلند مردم را به امری دعوت کند. رجوع به جار شود.
    جاروب کشیدن
    جاروب کردن . جاروب زدن . رجوع به جارو زدن و جاروب کردن شود.