جستجو

ثتا
در یونانی نام حرف «ث » باشد و صورت آن این است :

0 (

ثباط
ج ِ ثَبط.
ثبوتت
ثباتت .
  • شجاع و دلاور گردیدن .
  • ثابت رای شدن .
  • ثتانة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثتانة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثئلال
    آژخ ناک شدن تن . زگیل برآوردن .
    ثبان
    ثبن . ثبین .
  • درنوشتن عطف جامه و دوختن آن .
  • در دامن چیزی کرده در برگرفتن .
  • فراهم آوردن نیفه ازار را از پیش . (منتهی الارب ).
  • دامن بر دوختن . (تاج المصادر بیهقی ).
  • به هر دو دست گرفتن دامن را.
  • (اِ) آوند.
  • انبان .
  • زنبیل .
  • هر وعائی که در آن چیزی کنند و بجائی برند. رجوع به ثبة شود.
  • ثبوتی
    مقابل سلبی . یطلق علی ما لایکون السلب جزءً من مفهومه و علی ما من شانه الوجود الخارجی و علی الموجود الخارجی . و یرادف الثبوتی الوجودی . و یجی فی محله . رجوع به اثباتی شود.
    ثت گوش
    (ساتاگید) ناحیه ای است از شاهنشاهی ایران در جنوب باختریش (باختر) و آن افغانستان مرکزی است که تقریباًاز هرات تا حوالی سند باشد. (ایران باستان ص 1452).
    ثاللة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثاللة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثبت
    قرار دادن . برجای بودن . ثبوت . استواری . پایداری .
  • حجت . دلیل . برهان . بینة. سلطان .
  • نوشتن .
  • مهر توقیع.
  • مرد معتمد.
  • مرد دلاور و قائم بر جای و ثابت رای .
  • مرد ثابت دل .
  • مرد ثابت زبان وقت خصومت و جز آن .
  • و ثبت اگرچه مصدر است گاهی بمعنی مفعول هم میباشد، چنانکه ثبت بمعنی قرار داده شده و نوشته شده و مرقوم می آید. (غیاث ).
  • نوشته: و آن شعرها که خواندند همه در دواوین ثبت است . (تاریخ بیهقی ص 276).
  • استوار. ایستاده برجای مانده .
    -ثبت آمدن ; نوشته شدن:
    ظلم کم کن بر تن خود تا که ثبت از دست دین
    آید اندر نامه عمرت و هم لایظلمون .

    سنائی .

  • ثبوتیه
    تانیث ثبوتی . مقابل سلبیه : صفات ثبوتیه . رجوع به اثباتی شود.
    ثتم
    انداختن زن بچه شکم خود را.
  • تباه کردن .
  • ثتم زن خرز خویش را; تباه کردن او مهره های خود را: ثتمت المراةُ خرزها; یعنی فاسد کرد زن مهره های خود را.
  • ثاهت
    حلقوم .
  • آنچه جنبان باشد از حلقوم . مَلاذة.
  • بن دندان .
  • غلاف دل .
  • ثبت اسناد
    اداره ثبت اسناد; اداره ای که بدانجا اسناد عقود و ایقاعات را در دفاتر رسمی دولتی نویسند تا حجت باشد.
  • مباشر ثبت . آن کس که شغل ثبت اسناد یا املاک ورزد. ثبات . شروطی . چک نویس . صکاک .
  • ثبور
    هلاکی . عذاب .
  • زیان . خسران .
  • بازداشتن .
  • زیان کشیدن .
  • هلاک گردیدن .
  • هلاک گردانیدن . هلاک کردن کسی را.
  • رسیدن سختی و بدی .
  • واهلاکا گفتن . (غیاث ). ویل ! وای !:
    بانگ میزد واثبورا واثبور
    همچو جان کافران در قعر گور.

    مولوی .

  • ثتن
    گنده شدن و بوی گرفتن (گوشت ).
  • گنده شدن بن دندان و بدبو و فروهشته گردیدن آن .
  • ثحثحة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثحثحة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثدن
    بسیارگوشت و گران گردیدن کسی . (منتهی الارب ).
  • ثدن لحم ; بوی گرفتن گوشت .
  • ثرب
    (معرب چربی و چربو) چادرپیه و آن آستر و بطانه صفاق و ابره و ظهاره معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم معده تا معی قولون بکشد. و صاحب غیاث اللغات گوید: در حدودالامراض بفتحتین است .
  • خاقانی آنرا بمعنی غش مشک آورده است یعنی ناک:
    خوش نفسی نیست بی گرانی کامروز
    نافه بی ثرب در تتار نیابی .
    ج ، ثروب ، اثرب . جج ، اثارب .
  • ثرده
    نان شکسته در کاسه . نان ترید کرده . ثریدة.