ثباتت
ثبوتت .
شجاع و دلاور گردیدن . ثابت عقل شدن . ثابت رای شدن . (اِ) بیماریی که زمن کند و از حرکت بازدارد.
ثبق
بسیارآب شدن و تیزرو گردیدن جوی .
ثبق عین ; زوداشک شدن چشم .
ثانی خان
یکی از شعرای فارسی گوی هندو و از امراء دوره همایون و اکبر شاه هندی است و این بیت او راست :
ای رسم تو آزار من و قاعده بیداد
بیداد از این رسم و از این قاعده فریاد.
ثبل
بقیه چیزی در ته آوند و غیر آن .
ثبیری
منسوب است به ثبیر. (سمعانی ).
ثئط
ثئطلحم ; بدبو گردیدن گوشت .
زکام زده شدن .
ثبار
بر ثبار امر بودن ; به برآمدن کار نزدیک بودن .
ثبن
ثِبان .
درنوشتن عطف جامه و دوختن آن . دامن بردوختن . فراهم آوردن نیفه ازار را از پیش .خبن . در دامن چیزی کرده در بر گرفتن .
ثبین
رجوع به ثبنه و ثبان شود.
ثاطاء
زن گول و در صفت داه مستعمل شود. (منتهی الارب ).
ثبازریطوس
معجونی است که در دردهای هائجه سود دارد.
ثت
شکاف در زمین و سنگ.
(مص ) شکافتن زمین . عیبی در آرامش با زنان . ج ، ثتوت .
ثانیه شمار
عقربک خرد که ثانیه های دقیقه را در دستگاه ساعت معلوم کند.
ثاططس
ثااطاطس . ثاطیطس . نامی از نامهای مردان یونانی و عنوان یکی از محاورات اصیل افلاطون . موضوع آن بحث در علم می باشد در این کتاب افلاطون تعریف و حد فلسفه را بیان و تقریر کرده و نظیر تعریف او در رسائل اخوان الصفا نیز دیده میشود آنچه افلاطون درین محاوره راجع به فلسفه و فیلسوف گفته در کتاب ششم مدینه تکمیل شده است .
ثبوت
ایستادن . برجای ماندن . بُروک . تبراک . قرار گرفتن .
استوار شدن . پایداری . استقرار. مداومت . مواظبت . ثابت شدن . تحقق. حکم بوجود نسبت . ثَبت . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرادف باشد و نزد معتزله اعم از کون است و شرح آن در ذکر لفظ کون بیاید هم چنین در ذکر لفظ معلوم در این باب بیاناتی ایراد شود. و نیز اطلاق بر وقوع و ایقاع نسبت شود. و شرح آن نیز در لفظ نسبت گفته آید - انتهی .
-به ثبوت رسانیدن ; درست کردن .