ثبراء
گویند کوهی است در شعر ابی ذویب . (مراصد الاطلاع ). و گفته اند درختی است .
ثانوی
منسوب به ثانی .
دومی . دومین : عادت ، طبیعت ثانوی است .
ثاجیس
ثااَجیس . نامی از نامهای یونانیان . وعنوان محاوره ای است از محاورات منسوب به افلاطون و موضع آن فلسفه است . در بعض کتب اسلامی مانند کتاب الفهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء نام این کتاب آمده است و ناقدین عصر صحت انتساب آن را به افلاطون تردید کرده اند.
ثاد
سرمازده گردیدن .
نمناک شدن و سرما رسیدن .
ثانی
نعت فاعلی از ثنی .
دوم . دوّم . دویم . جفت .دوتاکننده . برگرداننده . پیچیده . اسم یکی از اقسام مروارید. هذا ثانی اثنین ; ای هو احد اثنین . همچنین است ثالث ثلاثة تا عشرة.
-فجر ثانی ; صبح دوم . و رجوع به فجر شود.
ثاداء
کنیزک و زن گول .
ما انا ابن ثاداء; نیستم عاجز. پرستار.
ثب
نشستن با تمکین و وقار.
ثَب ّ امر; راست و تمام گردیدن کار.
ثبط
ثبط از امر; بازداشتن از کار و بر تاخیر و درنگ داشتن کسی را.
آماسیدن ، چنانکه لب . سست و گران بار شدن . ثبط بر امری ; واقف کردن بر کاری .
ثانیاً
دوم بار.
باز. دیگر. بار دیگر. ددیگر. دوباره . سپس .
ثبات
قرار. استقرار. برجای بودن . بر جای ماندن . قرار گرفتن . ثبوت . توطد. پایداری . استواری . استوار شدن . قیام . (از منتخب از غیاث ). بقا. دوام . پابرجائی . پافشاری . ایستادن . (زوزنی ). سکون:
همی تاخت تا پیش آب فرات
ندید اندر آن پادشاهی ثبات .
فردوسی .
ثانی اثنین
دوم دو.
یکی از دو. دومی . مجازاً، همتا. تالی تلو. نسخه ثانی . عدیل . قرین . نائب مناب . قائم مقام . دیگرم . لنگه . دگر. دیگر. کنایه از مثل و مانند و نظیر. چرا که عدد دوم از مجموع دو عدد و بالضروره در ذات و اکثر صفات مثل عدد اول خواهد بود. (غیاث ).
ثئدة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثئدة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.