جستجو

ثابر
نعت فاعلی از ثبر.
ثارب
نعت فاعلی از ثرب .
ثافسیا
اذرباس . (بحر الجواهر).
  • ثافیسا. در منهاج ثافیستا نیز آمده است و آن صمغ سداب برّی است . (بحر الجواهر).
  • صمغ سداب کوهی .
  • یتبون .
  • و بزبان بربر آن را ادریاس نامند. بقول دیسقوریدس این نبات نامش از جزیره تافسیس مشتق است چه آنرا اول بار بدآنجا یافتند برگهایش مجموعاً شبیه نارثقس است بیخ شاخه های آن شبیه به رازیانه است گل آن زرد و تخم آن اندک مستطیل و شبیه نبات نارثقس است جز آنکه آن کوچکتر است ریشه آن در خارج سیاه و در داخل سپید است و پوست آن سطبر و گس است عصاره ریشه آن را هنگامی که باد میوزد نگیرند چون ترشح آن از غایت تندی زیان رساند به اعضای بدن و بثور و دمل آرد. ریشه آن چون بیش از یکسال ماند از آن پس نفع ندهد. ریشه آن را خرد کرده در مسکه پزند تا آن اندازه که خاصیت آن بمسکه منتقل شود سپس بیالایند و آن روغن را در مواقع حاجت بکار برند و آن برای تقویت عصب و درد مفاصل نافع باشد اگر ریشه ثافسیا را بسایند و با آرد جو مخلوط کنند برای جراحات و درد سینه مفید است . جالینوس در کتاب میامر گوید که بدل آن ترتیزک در داءالثعلب . ثافسیا را بخطا باصمغ سداب بری یکی دانند. (مفردات ابن البیطار) . صمغ نباتی است سفیدرنگ شبیه به انزروت با طعم تند و تلخ و بسیار تندبو و نبات او شبیه به رازیانه و گلش سفید و تخمش مانند انجره و بااندک عرض و در اطراف شعبه های او مثل اکله شبت و بیخش غلیظ و بسیار تند و تلخ و منبت او کوههای سخت و در تنکابن و الموت «جرنذ» و به دیلمی «تُنبلی » گویند.و بیخ او را زخم کرده رطوبت او را بعد از انجماد میگیرند و بعضی مجموع آن نبات را فشرده عصاره میگیرند و آخرین متخلخل و سبز مایل به سیاهی می باشد در آخر سیم گرم و خشک و با رطوبت فضلیه و مقئی و مسهل بلغم غلیظ و جهت درد پهلو و بطلان اشتها و تحلیل ریاح و سددو ضماد او جهت داءالثعلب و رویانیدن مو و درد زانو و امثال آن و با هم وزن او موم و کندر جهت اسقاط بواسیر و جهت قلع آثار سیاهی و بنفشی و کبودی جلد و با عسل جهت جرب متقرح و با گوگرد جهت انفجار ورم صلب نافع و زیادت از دو ساعت نباید گذاشت و قدر شربتش تا پنج قیراط و پوست بیخ او در افعال مثل صمغ او است و چون ریزه کرده در روغن زیتون بجوشانند جهت تقویت عصب ودرد مفاصل و آشامیدن او جهت فالج بغایت مفید و قدر شربت از پوست بیخ او و جرم او تا نه قیراط و اکثار او مورث ورم حلق و معده و احتباس بول و عروض ضیقالنفس و غشی و مصلحش شیر تازه و لعاب بزرقطونا و بدلش در داءالثعلب حرف بابلی و گویند بالخاصیه تخم سداب رفع مضرت او میکند و چون گیاه و ساق او را داخل اغذیه کنند بمرتبه ای احداث حرارت کند که در زمستان محتاج بپوشش نباشند و رنگ رخسار را سرخ کند و جهت اکثر امراض بارده رحم نافع و او غیر صمغ سداب برّی است چه سداب برّی را صفات غیر او است . (تحفه حکیم مومن ).
  • و آن را ثفسیا نیز گویند و یتبون هم خوانندو آن صمغ سداب کوهی است و گویند صمغ سداب برّی حرمل است ، و سداب کوهی برگ آن به حرمل ماند لیکن درازتر و پهن تر بود و بوی عظیم منتن دارد و تخم آن به شکل تخم سداب بود و طبیعت آن بغایت گرم بود محرق و مسخن قوی و مجفف و در وی رطوبتی فصلی بود و گویند گرمی وی در سیم بود و مسهل و منضج و منقی بود و جذبی بغایت کند از عمق بدن و موی برویاند و پوست و بیخ وی نیز برداءالثعلب مالند بغایت نافع بود و استرخا و نقرس سرد را سودمند بود و حقنه کردن جهت عرقالنساء نافع بودو بر نفث دم و فضول طلی کردن و مقدار شربت از وی دراستسقاء نیم درم بود با ماءالعسل و مسهل و مقیی بود و اگر زیاده از این بود بول و طبع ببندد و ورم زبان آورد و قراقر و سوزش حلق و معده و سرخی روی و باشدکه غشی و ضیقالنفس پیدا کند علاج وی بقی کنند بعد ازآن شیر و مسکه و جوآب بدهند و غرغره شیر تازه و روغن گل و از ادویه تخم سداب بغایت نافع بود و این از خواص است و جالینوس گوید بدل وی در داءالثعلب حرف است و وی مضر بود بمثانه و آلات بول و مصلح وی حب الاًّس وبلوط بود. (اختیارات بدیعی ). و رجوع به ثفسیا شود.
  • ثامل
    شمشیری که از دیر صیقل نشده .
  • بلد ثامل ; ای یحمل المقام . (منتهی الارب ).
  • ثابری
    منسوب است به زمینی در شعر. (مراصد).
    ثارد
    نعت فاعلی از ثَرد.
    ثافل
    نعت فاعلی از ثفل .
  • سرگین .
  • آنچه بتک نشیند از هرچیز.
  • ثالثاً
    سه دیگر. سوم . بار سوم .
    ثاملیه
    آبی است اشجع را. (منتهی الارب ). منسوب است به ماءالاشجع بین الصراد و رحرحان . (معجم البلدان ).
    ثابن
    نعت فاعلی از ثبن .
    ثافل اصغر
    کوهی است براه مکه .
  • ثافل اصغر و ثافل اکبر نام دو کوه است از بنی ضمره که فاصله آنها تا رضوی دو شب است . (مراصد).
  • ثالث ثلاثه
    سوم از سه یعنی یکی از سه . (مجمل اللغة):
    فرستم نسخه ثالث ثلاثه
    سوی بغداد در سوق الثلاثا.

    خاقانی

    ثامن
    نعت فاعلی از ثمن .
  • هشتم .
  • ثامن الائمه
    لقب امام رضا علیه السلام .
    ثایب
    باد تند که پیش از باران وزد.
  • باد سخت .
  • ثاودوسیوس
    اسکندرانی . از اطبائی است که کتب جالینوس را جمع و تفسیر کرده است . او بر دین مسیح بود .
    ثبثب
    ثب ّ در همه معانی آن . (منتهی الارب ).
    ثبون
    ج ِ ثُبة. جماعات متفرقه .
    ثایر
    کینه کشنده .
    ثاوذروس
    نام یکی از اجداد ابقراططبیب مشهور یونانی است .