جستجو

ثاغم
نعت فاعلی از ثغم : لون ثاغم ; رنگی مانند درمنه سپید.
  • راس ثاغم ; سری تمام سپید چون درمنه .
  • ثاکل
    نعت مذکر و مونث از ثکل .
  • فرزندمرده .
  • زن یا مرد فرزند یا دوست گم کرده .
  • ثامج
    نعت فاعلی از ثمج . آمیزنده .
    ثابت قیس
    النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیفه او را از کوفه بسال 33 ه' . ق. نفی کرد. و رجوع به ثابت بن قیس ... شود.
    ثادق
    نام وادئی در دیار بنی عقیل و در آنجا آبهائی است . اصمعی گفته است که ثادق وادی بزرگ و پهناوری است که به رُمّه منتهی میشود. (مراصد).
  • نام اسب منقذبن ظریف .
  • ثامد
    نعت فاعلی از ثَمد.
  • ستور ریزه که علف خوردن گیرد.
  • ثابته
    تانیت ثابت .
  • یکی از ثوابت کواکب . خلاف سیّارة. هر یک از ستارگان که حرکت آنرا در نتوان یافت . ج ، ثوابِت ، ثابتات . نور در هر ثانیه سیصد هزار هزار گز طی مسافت کند و نور نزدیکترین ثوابت بکره زمین در مدت سه تا چهار سال بما رسد.
  • بروج ثابته ; ثور و اسد و دلو و عقرب است .
  • ثاذون
    الطبیب . او در صدر اسلام میزیست و طبیب حجاج بن یوسف ثقفی بود. کناش بزرگی بنام پسر خود تالیف کرده است . گویند روزی حجاج از او پرسید دواء گِل خوارگی چیست ؟ اوگفت عزیمت مردی چون تو. و حجاج بترک آن عادت گفت و دیگر بار گل نخورد . ممکن است او همان ثیاذوق طبیب باشد. رجوع به ثیاذوق شود.
    ثاغیة
    ="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی ثاغیة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

    برای جستجوی بهتر:
    - در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
    - در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
    - در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
    ثال
    نعت فاعلی از ثل ّ و ثلَل .
    ثامر
    نعت فاعلی از ثَمر.
  • غله ای است که آنرا لوبیا خوانند. آبی که آنرادر آن پخته باشند حیض و بول را براند. (برهان ). لوبیا. دجر.
  • درختی که میوه او رسیده باشد.
  • درخت میوه ناک .
  • گل یا شکوفه حُماض که بفارسی ترشه است ، و رنگ آن سرخ باشد.
  • ثابتی
    ابونصر عبداللّه بن احمدبن ثابت بخاری ثابتی . رجوع به عبداللّه بن احمد... شود.
    ثاذینس
    او راست : کتاب الطوفانات و کتاب الکواکب المذنبه .
    ثافت
    موضعی است در یمن و آنرا ثافث نیز گویند. (مراصد).
    ثالب
    نعت فاعلی از ثلب .
  • نام درختی .
  • ثامسطیوس
    خطیب و حکیمی از مفسرین کتب ارسطاطالیس . او کاتب یولیانس مرتد بود. او راست : شرح قاطیغوریاس (مقولات )ارسطو. تفسیر تمام انالوطیقای اولی در سه مقاله . تفسیر انالوطیقای ثانی . دو شرح بر کتاب الکون و الفساد ارسطو صغیر و کبیر. بعض مواضع طوبیقا. بحثی راجع به بوئطیقا. شرح تمام کتاب السماء و العالم و آنرا یحیی بن عدی نقل یا اصلاح کرده است . تفسیر مقاله لام کتاب الحروف (الهیات ) ارسطو. تفسیر چند مقاله کتاب اخلاق ارسطو. شرح تمام کتاب النفس ارسطو. کتاب اءًلی یولیانوس فی التدبیر. کتاب النفس در دو مقاله . رسالة الی یولیانس الملک . و هم ثامسطیوس اصول و کلیات . (جوامع). مقاله اول کتاب راجع به طبیعیات اسکندر افرودیسی را تفسیر کرده است . دکتر لکلرک در تاریخ طب عرب گوید مترجمین کتب ثامسطیوس به عربی یا سریانی حنین بن اسحاق واسحاقبن حنین و ابوبشر متی و یحیی بن عدی بوده اند. شروح قاطیغوریاس او را حنین بن اسحاق شرح کرده . تفسیر انالوطیقای ثانی او را نیز به عربی ترجمه کرده اند زیرا که ترجمه به لاطینی از آن در دست است که بی شک از عربی نقل شده است . و ابوالفرج (ابن العبری ) گوید ثامسطیوس در نامه خود به یولیانوس نوشت که تنوع ادیان در پیشگاه خدایان امری پسندیده است و با این گفته او را از قتل و آزار مسیحیان بازداشت ... و ظاهراً یحیی بن عدی شروح او را بر کتاب ما بعدالطبیعه ارسطو به عربی ترجمه کرده باشد چه ابن الندیم گوید آن را به خط یحیی بن عدی دیدم - انتهی . (نقل به اختصار). مولف نزهةالارواح آورده است که او در میان حکمای یونان روش معلم خود ارسطو را اختیار کرد و به سمت وزارت برقرار گردید و کتب استاد خود را به بهترین و نیکوترین وجهی ترجمه کرد و بطوریکه شیخ ابوعلی رحمةاللّه تقریرات و شروح ثامسطیوس را بر سایر شروح ترجیح میدهد و معتبر میداند . از ثامسطیوس سی و پنج خطابه در دست است که بیست خطابه آن دارای فوائدتاریخی و اجتماعی است . مولد او میان سالهای 310 و 320 م . و وفات وی در حدود 395 در قسطنطنیه بوده است .
    مآخذ: ابن الندیم کتاب الفهرست ص 355 ابن ابی اصیبعة عیون الانباء ج 1 ص 23، 29، 36، 200 ج 2 ص 101، 206 قفطی ، تاریخ الحکماء ص 35، 36، 37، 38، 39، 40، 41، 42،107، 172، 174، 245، 300، 323، 356. ترجمه شهرزوری ص 191. (کشف الظنون ).
    ثابج
    نعت فاعلی از ثبج .
    ثار
    کینه .
  • کینه کشیدن .
  • انتقام . خونخواهی . طلب کردن خون: جز انتصار و طلب ثار روی ندید و جز حرکةالمذبوح چاره ندانست . (ترجمه تاریخ یمینی 26). از دیارهندوستان هر کجا نافخ ناری و طالب ثاری و ساکن داری ... بود، رو بدو آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 350). سیف الدوله بعقب ایشان میرفت و بحجت قاطع شمشیر ثار و انتصار از ایشان می ستد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 121).
    اسات الی النوائب فاستثارت
    فانت قتیل ثار النایبات .

    محمد انباری .

  • ثافرورس
    یکی از شاگردان افلاطون طبیب یونانی و استاد وی او را به علاج جراحات میداشت .
    ثامغ
    نعت فاعلی از ثمغ.