جستجو

تاپتی
نهری است در هندوستان که از جبال کندوانه سرچشمه میگیرد و خطه کندیش را از خطه برار جدا ساخته آنگاه داخل گجرات گردد و از وسطدو شهر برهانپور و سورت عبور می کند و بعد از طی مسافت 800 هزار گز وارد بحر عمان می شود، و دو نهر بورنه و کیرنه از آن منشعب می گردند. (قاموس الاعلام ترکی ).
تاتارخان
ناپسری تغلق شاه و وزیر سلطان محمد شاه تغلق وی بوسیله دو اثر معتبر خویش : 1- فتاوی تاتارخانیه 2- تفسیر تاتارخانی شهرت یافته ، و در زمان سلطان فیروز شاه باربک در گذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
تابعین
جمع تابع در حالت نصبی و جری .
  • (اِخ ) به اصطلاح محدثین جماعت مسلمانان که بیکی یا بیشتری از اصحاب رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم ملاقات نموده باشند و تبع تابعین آنانکه تابعین را دیده باشند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). افاضل مسلمین را در زمان حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم مصاحب رسول می نامیدند زیرا فضیلتی برتر از این عنوان نبود و بدین سبب آنها را صحابه می گفتند و چون عصر دوم اسلام فرا رسید آنانکه درک صحبت صحابه حضرت رسول را کرده بودند تابعین خوانده می شدند و شریفتر و برتراز این نامی برای آنان نبود و گروه پس از آنان را اتباع تابعین می نامیدند. (نفحات الانس جامی به نقل از تاریخ ادبی ایران تالیف پرفسور ادوارد برون ص 445).
    رجوع به تابعی و تابعون شود. آن قسمت از مسلمین خاصه از روات که پیغامبر صلوات اللّه علیه را ندیده و لیکن زمان صحابه را دریافته اندو از مردمی که زمان صحابه رسول را هم درک کرده حدیث شنیده اند. کسانی که یاران پیغمبر را دیده بودند. محدثین که از صحابه حدیث روایت کنند.
  • تاب و تب
    رنج و سوز. سوز و گداز.
    تابه زر
    کنایه از آفتاب عالم تاب است . (برهان ). کنایه از آفتاب و آن را ترازوی زر و ترک نیمروز وترنج زر وترنج مهرگان نیز خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا):
    تابه زر ندیده ای بر سر ماهی آمده
    چشمه خوربحوت بین وقت صفای زندگی .

    خاقانی .

    تاپساقوی
    رجوع به تاپساک شود.
    تاتارخان کاسی
    حاکم رهتاس که درسال 961 ه' . ق. بدست همایون شاه برانداخته و متواری گشت . در طبقات اکبری ص 80 و اکبرنامه ص 341 تاتارخان کاشی ضبط شده است . رجوع به تاریخ شاهی ص 337 شود.
    تابعیون
    ج ِ تابعی . (منتهی الارب ).
    تابوت خشکه
    مثل تابوت خشکه ، بسی نزار. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1415).
    تابه ماهی
    ماهی که بعد از پختن در روغن بریان کنند. (آنندراج ).
    تاپ ساک
    شهری بود بر کنار فرات :... قشون کورش براه افتاده و در سه روز پانزده فرسنگ راه پیموده بشهر بزرگ و غنی تاپ ساک که در کنارفرات واقع بوده رسید. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1007):... برای اجرای این خیال اسکندر به حکام بین النهرین امر کرد از جبل لبنان چوب به تاپ ساک حمل کرده کشتیهایی بسازند، که دارای هفت ردیف پاروزن باشد و تمام کشتیها را در بابل حاضر کنند، در تعقیب همین کار به پادشاهان قبرس نوشت که مفرغ و نسوج کتان بدهند. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1866)... اسکندر در این جابحریه خود را دید. بقول آریستوبول این بحریه عبارت بود از دو کشتی ساخت فنیقی با پنج صف پاروزن و سه کشتی با چهار صف ، دوازده کشتی با سه صف و سی کشتی سی پاروئی . قسمتی از بحریه در تحت فرماندهی نه آرخ از خلیج پارس بفرات درآمد. قسمت دیگر را در سواحل فنیقیه تجزیه کرده به تاپ ساک (در کنار فرات ) آوردند و دوباره ترکیب کرده بفرات انداختند. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1920). ترکان این شهر را تاپساقوس ضبط کرده اند. مولف قاموس الاعلام ترکی آرد: یونانیان قدیم این نام را بقصبه دیر واقع در ساحل فرات اطلاق می کردند.
    تاتارخان کانسی
    یکی از امراء هند که در روی کار آوردن عادلشاه موثر بوده است . رجوع به تاریخ شاهی ص 275 شود.
    تابعیه
    تانیث تابعی . زن تابعی ، زنی که درک زمان صحابه رسول کرده است .
    تابوت سکینه
    تابوت شهادت ، تابوت عهد. تابوتی بود که بعدد هر پیغمبری خانه ای از زبرجد سبز در وی بود آخرین خانه ها خانه حضرت رسالت صلی اللّه علیه و آله و سلم بود و در آن خانه دیباچه ای بود حمرا و در آن صورت حضرت بود صلعم که درو نگاشته بود و از راست آن صورت کهلی نگاشته و آن صورت ابوبکر بود رضی اللّه عنه و در پیشانی او نوشته که اول کسی که قدم در دایره تصدیق این یتیم برگزیده نهد او باشد و از یسار او صورت فاروق رضی اللّه عنه ثبت کرده و در پیشانی او نوشته که در دینداری چون آهن محکم بود از ملامت لائمان نیندیشد از عقب او صورت ذوالنورین رضی اللّه عنه نقش فرموده و در پیشانی او نوشته که این سوم خلفای راشدین است و از مقابل او صورت مرتضی علی را رضوان اللّه علیهم اجمعین رقم برزده و شمشیر برهنه بردوش او نهاده و در پیشانی او نوشته که این شیر حمله کننده که هرگز گریزان نشود خدای تعالی و رسول او صلعم او را دوست دارد و او نیز خدا و رسول را دوست میداردو در حوالی آن صور اصحاب از مهاجر و انصار رضوان اللّه علیهم اجمعین بر کشیده . (از معارج النبوة). (آنندراج ).
  • اشاره بکالبد مردان کامل بواسطه آنکه قالب قلب ایشان است . (انجمن آرا). تابوتی که سکینه در آن بود و از آسمان نازل شد. گویند پاره های الواح و سنگی که معجزه موسی بدو بود و عصایی که سحر سحره بیوبارید و عمامه هرون در میان او بد و آن از ارزیز و سرب گداخته بود و بندهای زرین داشت و آنرا در جلو لشکر میکشیدند و ببرکت آن بر دشمن فائق می شدند.
    بیان چگونگی تابوت سکینه - چون بدایت غرابت تابوت سکینه در زمان بعثت موسی علیه السلام والتحیة بوقوع انجامیده و در اثناء بیان حکایت آیة بعضی از حالات آن مذکور خواهد گردید. در این مقام تحریر کیفیت ترتیب آن مناسب نمود. (والاعانة من اللّه الورود) در معالم التنزیل و بعضی کتب معتبره مسطور است که چون آدم علیه السلام از روضات دارالسلام بعالم محنت فرجام نزول فرمود حضرت واهب العطایا تابوتی که سه گز طول داشت و دو گز عرض و از چوب شمشاد ساخته شده بود و صور جمیع انبیاءدر آن موضوع بود بجهت اطمینان خاطر شریفش فرو فرستاد و تا آخر ایام حیات در حیطه تصرف آدم بود و بعد از فوت خلیفه اعظم بطریقه توارث به اولاد منتقل می شدتا به ابراهیم علیه التحیة والتسلیم انتقال یافت و از خلیل الرحمن به اسمعیل که اسن ّ فرزندانش بود رسیدو پس از فوت اسماعیل پسرش قیدار آنرا در تحت تصرف آورد، و بنی اسحاق از قیدار طلبیده قیدار دست رد بر سینه ملتمس ایشان نهاده و بین الجانبین غبار نزاع ارتفاع یافته آخرالامر شبی قیدار از هاتفی شنید که این تابوت را به پسر عم ّ خویش یعقوب تسلیم نمای و قیدار تابوت را برگردون نهاده بکنعان برده به اسرائیل سپرده و همچنین از یعقوب علیه السلام به اولاد امجادش انتقال می یافت تا آنکه بدست موسی کلیم اللّه افتاد و موسی دراواخر ایام زندگانی بمقتضای وحی ربانی فرمود تا آن دو لوح را که در حین غضب بر زمین زده شکسته بود با دولوح دیگر که بعد از آن کرامت شده بود و طشتی که ملائکه قلوب انبیاء را در آن می شستند و نعلین و عمامه و اثواب و عصاء هرون و یک ظرف از من ّ که در تیه نزول می یافت در آن تابوت نهند و بنی اسرائیل بر این جمله بتقدیم رسانیدند و روایتی آنکه عصای موسی را نیز بموجب وصیتش در آن تابوت گذاشتند و این قول بغایت ضعیف می نماید زیرا که عصای موسی بروایت اکثر چهل گز و بقول اقل ده گز طول داشت و درازی تابوت بموجبی که نوشته شده زیاده از سه گز نبوده و محمدبن جریر الطبری و بعضی دیگر از سالکان مسالک سخنوری آورده اند که تابوت سکینه را موسی علیه السلام از فلزات ساخته اشیاء مذکوره را در آن نهاده بود و همچنین درباب سکینه مورخان اختلاف کرده اند روایتی آنکه سکینه صورتی بود مشابه آدمی که چون امری حادث گشتی آن تابوت در تکلم آمده اسرائیلیان را بدانچه متضمن صلاح ایشان بودی راه نمودی و زمره ای گفته اند که سکینه جانوری بود سر و دم او مانندسر و دم گربه و بر دو کتف خود دو جناح داشت و بعضی گفته اند که آن دوبال از زمرد و زبرجد بود و هر گاه که بنی اسرائیل در معارک قتال آواز او را می شنیدند ایشان را بوجدان فتح و ظفر یقین می شد فرقه ای بر آن رفته اند که آن جانور دو سر داشت و گروهی از سکینه به ریح هفافه روح متکلم و نور ساطع تعبیر کرده اند و بر هر تقدیر تابوت سکینه در نزول حوادث و حدوث وقایع موجب اطمینان قلوب و سبب تسکین کروب بنی اسرائیل بود و هر گاه یهود را سفری پیش آمد (ی ) آن تابوت را در پیش می نهادند و او در سیر آمده چون بمنزل میرسید قرار می گرفت و بنی اسرائیل در حرکت و سکون متابع او بودند و آن تابوت گاه بدست انبیاء و احیاناً در خزاین ملوک و گاه بتصرف عظماء و عباد بنی اسرائیل می بود تا وقتی که بنی اسرائیل از حکام عمالقه شکست یافته آن عطیه راکفار بیغما بردند... در معالم التنزیل از ابن عباس رضی اللّه عنه منقول است که تابوت سکینه و عصای موسی دربحیره طبریه موجود است و آن دو چیز غریب قبل از قیام قیامت نوبت دیگر سمت ظهور خواهد یافت . (والعلم عنداللّه تعالی ). (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 102- 103). درتاریخ طبری مذکور است که بعد از فوت الیسع بنی اسرائیل بسلوک طریق فسق و فساد اشتغال نمودند و احکام اوراق توریة را برطاق نسیان نهادند و ابواب ظلم و عنادبر روی روزگار خود بگشودند بنابر آن مالک الملک علی الاطلاق یکی از ملوک عمالقه را بر آن داشت که از جانب مغرب لشکری بر سر یهود کشید و ایلاق که در آن زمان حاکم اسرائیلیان بود سپاهی یراق کرده با تابوت سکینه بمقاتله اهل بغض و کینه نامزد فرمود و اسرائیلیان شکست یافته تابوت سکینه بدست دشمنان دین افتاد و چون این خبر محنت اثر بایلاق رسید از وفور غم و الم جسد او منشق شده روی بعالم آخرت نهاد لاجرم بنی اسرائیل بغایت خوار و ذلیل گشته مدت چهارصدوشصت سال در کمال پریشانی و اذلال روزگار می گذرانیدند... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 112)... بنی اسرائیل گفتند با ما بگوی که علامت پادشاهی طالوت چه باشد اشمویل گفت علامت امارت او آن است که تابوت سکینه باز بتصرف شما در آید و در وقت ظهور او روغن قدس بجوشد و روغن قدس بقول مترجم تاریخ طبری روغنی بود که از یوسف علیه السلام بحسب ارث بانبیاء بنی اسرائیل می رسید و آن را در یکی از قرون بقره محفوظ می داشتند و بالجمله طالوت روز دیگر بر مجموع یهود عبور نموده روغن قدس در غلیان آمده و اشمویل علیه السلام مقداری از آن روغن بر سر طالوت ریخته او را تهنیت منصب سلطنت گفت و مقارن آن حال تابوت سکینه نیز پیدا گشت و کیفیت وجدان تابوت بطریق مختلفه در کتب تواریخ سمت گزارش پذیرفته و راقم حروف خوفاً عن الاطناب بر ایراد یک روایت قناعت می نماید. در بعضی از نسخ معتبره مسطور است که چون کفار عمالقه تابوت سکینه را بدیار خود رسانیدند آنرا به بتخانه ای برده در زیر قدم صنمی نهادند و روز دیگر که بدان خانه درآمدندتابوت را بر سر آن بت موضوع یافتند و از دیدن این صورت متعجب شده بار دیگر تابوت را بر زمین افکندند و صنم را بر زبر آن نهاده ، پایهایش را بر تابوت دوختندو باز صباح پایهای بت را بر زمین دیده تابوت را بر فرقش مشاهده نمودند و سکنه بتخانه کیفیت واقعه را بعرض پادشاه خود رسانیده و بعضی از حاضران گفتند ما با خدای بنی اسرائیل طاقت مقاومت نداریم پس آن تابوت را در مزبله یکی از قری انداختند و تمام ساکنان آن قریه را درد گردن یا علت ناسور عارض شده و آن مردم متحیر و عاجز گشته عجوزه ای از عجایز بنی اسرائیل بدیشان گفت علاج مرض شما آن است که این تابوت را به بنی اسرائیلیان رسانید و آن جماعت سخن آن ضعیفه را بسمع رضاشنوده تابوت را بر گردونی نهادند و گردون را بر دو بقره بسته براه بیت المقدس که وطن یهود بود روان کردند و ملایکه گاوان را میراندند تا بزمین بیت المقدس رسید القصه چون چشم بنی اسرائیلیان برتابوت سکینه افتاد دل بر متابعت طالوت نهاده او را بر تخت سلطنت نشاندند و نام طالوت به اعتقاد صاحب معالم التنزیل شاول بود و بروایتی که در روضة الصفا مسطور است شارک و طالوت جهت طول قامت باین لقب ملقب گشته بود... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 113- 114). رجوع بتابوت عهد شود.
  • تابه نقل
    تابه ای که بر آن نقلها را بو دهند مثل پسته و بادام:
    از آن لب بود تاب و تب حاصلم
    بود تابه نقل ، نقلش دلم .

    میرزا وحید (درتعریف قناد) (آنندراج ).

    تاپساکوس
    رجوع به تاپساک شود.
    تاتارخان لودی
    یکی از امرای بزرگ سلطان بهادرخان که بدست سپاه میرزا هندال از امراء لشکر همایون شاه کشته شد. (رجوع به تاریخ شاهی ص 135 شود).
    تابقور
    (مغولی ، اِ) فرع ِ خراج: و از ولایات وجوه تابقور و چهار پای و آلات و مزدور می آوردند و خلایق را زحمات می رسید و اکثر تلف می شد و کسانی که بر سر آن می بودند اللیلة و حبلی می گفتند. (تاریخ غازانی ص 202).
    تابوت شهادت
    رجوع به تابوت عهد شود.
    تابی
    در ترکیبات حاصل مصدر (اسم معنی ) سازد: رسن تابی ، ریسمان تابی ، زه تابی ، خوش تابی ، بدتابی ، بی تابی ، سرتابی ، زهتابی ، پرتابی ، کم تابی ، آهن تابی ، روی تابی ، ریگتابی ،چرکتابی . در حقیقت «ی » حاصل مصدر (اسم معنی ) به آخرکلمات مختوم به «تاب » (اسم فاعل مرخم ) پیوسته است .