جستجو

تنگوزییل
سال خوک ، نام سال دوازدهم از سال های دوازده گانه ترکی .
توانایی
نیرومندی ، قدرت .
تنجنده
= تنجیدن : به خود پیچنده ، درهم فشرده ، ترنجنده .
تنمیه
1 ـ نمو دادن . 2 ـ افروختن آتش . 3 ـ رشد، نمو.
توپولوژی
1 ـ علم بررسی خواصی از فضاها که با کشیدن یا فشردن تغییر نم ی کند. 2 ـ خانواده ای از زیرمجموعه های یک مجموعه که نسبت به اجتماع دلخواه و اشتراک متناهی بسته است و خود مجموعه و مجموعه تهی را نیز در بر می گیرد. (فره ).
توکسی کولوژی
شاخه ای از دانش که به مطالعه زهرها و کنش های آن ها و ترکیب و خواص آن ها می پردازد، سم شناسی . (فره ).
تمعطی
1 ـ دراز کشیدن . 2 ـ خرامیدن . 3 ـ خمیازه کشیدن .
تندخو (ی )( ((.)
3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> Jasjoo updating...
جس جو در حال به روز رسانی می باشد

متاسفانه در حال حاضر این بخش قابل دسترسی نیست.

ته صدا
صدای اندکی خوش ، آواز اندکی خوش .
توتالیتر
آن دسته از رژیم های استبدادی که در آن ها تمام شئون جامعه تحت تسلط یک فرد یا حزب می باشد.
تودهنی
پاسخ محکم و دندان شکن .
ته رنگ
آستر، رنگی که ابتدا به روی تابلو می زنند و بعد رنگ اصلی را به کار می برند.
توربوترن
قطاری با موتور توربینی و سرعت زیاد.
تنکر
1 ـ ناشناس بودن . 2 ـ به حال زشت و ناخوش درآمدن .
تورنمنت
مسابقاتی بین چند تیم که معمولاً در یک رشته ورزشی و به صورت حذفی برگزار می شود، مسابقات چند جانبه (فره ).
تهتک
رسوا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). افتضاح . (اقرب الموارد). پرده دریدن و پرده دری و بی تخمگی و رسوائی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشد و بدانجای تهتک است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی .

سوزنی .

تون آپ
تنظیم کلی موتور با دستگاه الکترونیکی .
توریسم
مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره ، گردشگری ، ج هانگردی . (فره ).
تمیمه
طلسمی که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال آویزند. ج . تمایم .
تنکیل
عقوبت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند برنهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ):فقاتل فی سبیل اللّه لاتکلف الا نفسک و حرض المومنین عسی اللّه ان یَکُف ًّ بَاءْس َ الذین کفروا واللّه اشدّ باساًو اشد تنکیلاً. (قرآن 4 / 84). لشکر به تخریب دیار وتعذیب کفار... و تنکیل خاص و عام دست برگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321). در مدت تنکیل با اورفق و ملاطفت کردندی . (گلستان ). تا غایتی که از خاصتر نزدیکان و عزیزتر فرزندان اگر اندک حرکتی که مشابه تطاول یا درازدستی بودی در وجود آمدی یا صادر گشتی ،عقوبت و تنکیل آن بغیر به عدم آباد فرستادن قناعت نکردی . (ترجمه محاسن اصفهان ).
  • رسوا بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). رسوا نمودن و عبرت دیگران گردانیدن .
  • برگردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
  • رسانیدن .
  • یکسو کردن از آنچه پیش وی بوده باشد،الحدیث : لاتُنَکًّل ُ; ای لاتُدْفَعُ عمّا سُلٍّطَت ْ علیه لثبوتها علی الارض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).