جستجو

تاذری
ابن اسطین النصرانی . از منشیان هشام بن عبدالملک بود، و وی او راتقلد دیوان حمص داد. (کتاب الوزراء والکتاب ص 38).
تاج فیروزه
کنایه از فلک . (آنندراج ). آسمان . (مجموعه مترادفات ). کنایه از آسمان است . (برهان ).
  • (اِخ ) تاج کیخسرو شاه . (شرفنامه منیری ). تاج کیخسرو را نیز گفته اند. (برهان ).
  • تاج مقوا
    تاجی که از مقوا سازند. (آنندراج ).
    تاجی کلا
    ناحیتی است در فرح آباد مازندران . رجوع به سفرنامه مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 120 شود.
    تاخس
    کسی است که در زمان سلطنت اردشیر دوم هخامنشی پس از گائو، داماد تیری باذ جانشینش گردید... گائو داماد تیری باذ، پس از توقیف پدرزنش ترسید که مبادا غضب اردشیر متوجه او هم گردد و بر اثر وحشت روسای بحریه را با خود همراه کرد که بر ضد اردشیر علم مخالفت بلند کنند. بعد با پادشاه مصر و لاسدمونی ها داخل مذاکره شد که با آنها متحد گردیده بر ایران یاغی شود. لاسدمونیها که از صلح انتالسیداس و واگذاری شهرهای یونانی آسیا به ایران شرمسار و از کوچک شدن لاسدمون در یونان بواسطه شکست لکترا ناراضی بودند موقع را مغتنم دانستند که شکستهای خود را تلافی کنند و روی خوش به پیشنهاد گائو نشان دادند ولی دیری نگذشت که او را کشتند... پس از آن تاخس جانشین او گردیده قشونی جمع کرد وشهری در نزدیکی دریا و قرب معبد آپلن بساخت ولی او هم بزودی درگذشت . (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1127).
    تاذف
    قریه ای است که بین حلب و بین آن چهار فرسنگ است ، از وادی بُطنان از ناحیه بُزاعة. امروءالقیس آنرا در شعر خویش آورده گوید:
    و یا رُب ّ یوم صالح قد شهدته
    بتاذف ذات التل من فوق طرطرا.
    و بدان منسوب است ابوالماضی خلیفه ... (از معجم البلدان ).
    تاذفی
    منسوب به تاذف .
    تاراج شدن
    تاراج رفتن . به غارت رفتن . به چپو رفتن . به چپاول رفتن:
    یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
    ما همچنان لب بر لبی برناگرفته کام را.

    سعدی .

    تاراکو
    نام قدیمی تاراگون . رجوع به تاراگون شود.
    تاربیشو
    یکی از شهرهای دولت آشور که بدست هوخ شتر غارت شد: چون حاکم بابل که ... از اطاعت دولت آشور بیرون شده و به آن دولت حملاتی برده بود، هوخ شتر هم لشکر بجانب آشور برد و در 615 ق. م . شهری را درایالت ارپها (کرکوک ) بدست آورد... ایالتی را در بالای موصل مسخر کرد و از راه دجله فرودآمد، نینوا را بمحاصره افکند ولی بعلت دیوارهای بلند نتوانست آن شهر را بگیرد، در عوض شهر تاربیشو را غارت کرده بطرف شهرآشور فرودآمده بود. (کرد تالیف رشید یاسمی ص 80).
    تارتو
    پسر «توقان » و نوه «باتو»: پسر اول «توقان »، «تارتو»، او را خواتین و قومایان بوده اند اما نام ایشان معلوم نشده و دو پسر داشته است ، «تولابوقا»فرزند او معلوم نشد، «کونچاک » پسری داشته بوزبوقا نام . (جامع التواریخ رشیدی ج 2 چ بلوشه ص 110). و رجوع به همان کتاب ص 108 و 109 و بخش فرانسه ص 30 شود.
    تاذن
    قریه ای است از قراء بخارا، و تاذنی منسوب بدانجاست .(از انساب سمعانی برگ 102 «ب »). رجوع به تادن شود.
    تاراج کردن
    یغما کردن . چپاول کردن . چاپیدن . تاختن . غارتیدن : مغاوره ; تاراج کردن . (منتهی الارب ):
    بکشتند و تاراج کردند مرز
    چنین بود ماهوی را کام و ارز.

    فردوسی .

    تاراکونز
    ایالت قدیمی و شمالی شبه جزیره اسپانیا که قسمتی از «قشتاله » (کاستیل ) و از توابع «بلنسیه » (والنسیا) است .
    تارپیا
    دخترک رومی که حصار شهر روم را بخاطر بدست آوردن بازوبندهای طلای جنگجویان به «سابین ها» سپرد و بر اثر این خیانت بدست همانها کشته شد. گروهی هم عقیده دارند سپردن حصار روم به «سابین ها» بعلت عشق وی نسبت به رئیس جنگجویان بوده است . فلسفی در فرهنگ اعلام تمدن قدیم آرد: دختری ازاهالی روم بود که قلعه آن شهر را به «تاسیوس » پادشاه سابین تسلیم کرد و بدست آنان نیز بهلاکت رسید. (تمدن قدیم تالیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصراللّه فلسفی ص 469). دختر مشهوری در تاریخ روم ، پدرش «تارپیوس » در زمان «رملوس » سمت والیگری روم را داشت . سبب اشتهارش آنست که سابین ها هنگام محاصره روم وی را اغفال کرده وعده دادند که اگر دروازه را بگشاید آنچه در بازوهای چپ خود دارند (بازوبندهای طلا) به وی خواهند داد. دخترک نادان چون دروازه را باز کرد سابین ها سپرهای سنگین خود را هم که بر بازوهای چپ داشتند با بازوبندهای طلا بر روی وی ریختند چنانکه در زیر آن بار سنگین جان بداد، پس جنازه وی را در گوشه ای از کوه «کاپیتولین » بخاک سپردند و آن تخته سنگ را که گورش در زیر آن قرار داشت «تارپیه » خواندند. بعد از آن برحسب عادت خائنان وطن را از بالای آن سنگ پرت می کردند تا کشته شوند. (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به تارپین شود.
    تارتور
    تاریک .(از ولف ). سخت تاریک . (شرفنامه منیری ):
    به منذر چنین گفت بهرام گور
    که اکنون که شد روز ما تارتور
    ازین تخمه گر نام شاهنشهی
    گسسته شود بگسلد فرهی .

    فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2099).

    تاذنی
    منسوب به تاذن و تادن . رجوع به تادنی شود.
    تاراج کرده
    غارت شده . چپاول شده:
    خواسته تاراج کرده ، سودهایت بر زیان
    لشکرت همواره یافه ، چون رمه رفته شبان .

    رودکی (در مقام نفرین ).

    تاراگون
    شهری به اسپانیا در کتلونیه (کاتالونْی ) و مرکز ایالتی بهمین نام در مصب فرانکولی بندری به بحرالروم (مدیترانه ) که 23000 تن سکنه دارد. قاموس الاعلام ترکی آرد: تاراغونه ، شهری است در خطه قطالونی از اسپانیول ، بر مصب نهر فرانقولی و در 95هزارگزی جنوب شرقی بارسلون و مرکز ایالتی موسوم بهمین نام با 23103 تن سکنه و دارای کلیسایی مجلل و یک راه آب قدیمی از آثار رومیان ، و آثار باستانی . چند کارخانه بافندگی و کلاه سازی و تجارت بارونقی دارد. صید ماهی فراوان دارد. در زمان روم قدیم بسیار آباد بوده و نصف شمالی اسپانیول و پرتقال را بدین شهر نسبت داده «تاراقونسه » می نامیدند - انتهی . رجوع به معجم البلدان ج 6 ص 44 و رجوع به حلل السندسیه ج 2 صص 263 - 271 و «طرکونه » و اسپانیا شود.
    تارپین
    قطعه سنگ بزرگ و مرتفعی که جنایتکاران را در روم قدیم روی آن فرومیانداختند. رجوع به تارپیا شود.