بیکبار
(از: ب + یک + بار) ناگاه .(آنندراج ). یکبارگی و ناگاه . بی خبر. دفعتاً. (ناظم الاطباء).
یکباره . بالتّمام:
از بند شبانروزی بیرون نهلدْشان
تا خون برود از تنشان پاک بیکبار.
منوچهری (دیوان ص 155).
بیگودی
نوعی وسیله استوانه ای کوچک از جنس فلز یا پلاستیک جهت حالت دادن موها.
بیلاخ
= بیلَخ : به طعنه به کسی گویند که دست به کار نسنجیده ای زده و شکست خورده است . (معمولاً همراه با بالا بردن انگشت شست ).
بیمناک
ترسنده و خائف . (فرهنگ نظام ). ترسناک . (آنندراج ). جبان . (ناظم الاطباء). هراسناک . (یادداشت مولف ):
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز
برونسو باد سرد و بیمناک .
رودکی .
بینی و بین الله
سوگند گونه ای برای تأکید ادعای خود یا پرسیدن حقیقت از کسی .
بیوگرافی
کتابی که در آن زندگی نامه شخصیتی شرح داده شده باشد، سرگذشت ، شرح حال ، زندگی نامه . (فره ).