جستجو

بقیة السیف
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی بقیة السیف در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
بنفوز
پوز، پوزه .
بقیة الله
="line-height: 25px;"> متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی بقیة الله در لغتنامه دهخدا یافته نشد.

برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
بگوبخند
گفتگوی همراه با شوخی و خنده .
بگیر بگیر
بازداشت عده ای از مردم ، توقیف افراد بسیار.
بلندآوازه
معروف ، نامدار، مشهور.
بنکران
ته دیگ ، هر چیز چسبیده به ته دیگ .
بهدین
1 ـ دین نیک ، آیین خوب . 2 ـ دین زردشتی .
بی بند و بار
لاابالی ، بی قید.
بیات ترک
رجوع به شور شود.
بنکن
آهنی باشد پهن و دسته ای از چوب بر آن نصب کرده باشند و بهردو طرف آن دو ریسمان بندند. یک شخص دسته آنرا و دیگری ریسمانها را بگیرند و زمین را بدان هموار کنند وبه عربی آنرا مسواة و منسقه خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) . و با این شرح معلوم میشود که به فتح صحیح نیست و بضم اولی است چه معنی آن بن کن یعنی بیخ کن است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
بی بها
1 ـ بی ارزش ، بی قیمت . 2 ـ پُربها، گرانبها، آنقدر که نتوان برایش قیمتی تعیین کرد.
بیت الله
خانه خدا، کعبه .
بی خود
1 ـ بی هوش ، بی حال . 2 ـ بی اختیار، بلااراده . 3 ـ شوریده . 4 ـ بیهوده ، بی فایده .
بیتوته
1 ـ شب ماندن در جایی . 2 ـ شب زنده ـ داری . 3 ـ شب ماندگی .
بنوا دادن
گرو دادن .
بهیزک
پهلوی «وهیجک » . خمسه مسترقه . پنجه دزدیده . اندرگاه . (یادداشت بخط مولف ). هریک از دوازده ماه ایران باستان دارای 30 روز بود و سال ، 12*30 = 360 روز. بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشت . برای جبران در آخر هرماه سال پنج روز دیگر می افزودند تا سال شمسی درست داری 365 روز باشد. این کبیسه سال را در عربی خمسه مسترقه و در فارسی ، پنجه دزدیده و بهیزک و در پهلوی ، وهیجک و پنجه و پنج وه و گاه و اندرگاه نامیده اند.ظاهراً مصحف آن کلمه در فرهنگها بهترک است . (فرهنگ فارسی معین ): و پارسیان را از جهت کیش گبرکی نشایست که سال را بیکی روز کبیسه کنند. پس این چهار روز را یله همی کردند تا از وی ماهی تمام گرد آمدی به صدوبیست سال . و آن گاه این ماه را بر ماههای سال زیادت کردندی تا سیزده ماه شدی و نام یکی ماه اندراو دوبار گفته آمدی . و آن سال را بهیزک خواندندی و سپس نیست شدن ملک و کیش ایشان این بهیزک کرده نیامده است باتفاق. (التفهیم ص 222). و رجوع به بهترک شود.
بی خیال
1 ـ بی فکر، بی اندیشه . 2 ـ غافل . 3 ـ بی غم ، لاقید.
بیتوته کردن
1 ـ شب در جایی ماندن . 2 ـ تا صبح بیدار بودن .
بنی آدم
انسان ، آدمیزاد.