جستجو

بسم الله
1 ـ به نام خداوند، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند). 2 ـ بفرما میل کن ، بخور. 3 ـ نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود: بفرمایید، پیش افتید. 4 ـ در موقع تعجب از چیزی و مخصوصاً شنیدن سخنی شگفت آور گویند و بیشتر افاده انکار و ناباوری کند. 5 ـ چشم بد دور، ماشاءالله. ؛از بای ~ تا تای تَمَت از اول تا آخر. ؛اول ~کنایه از: اول وقت ، آغاز کار.
بلشویک
طرفدار بلشویسم . (فرهنگ فارسی معین ).
بطر گرفتن
مغرور شدن ، سرمست شدن .
بطی ء
کند، آهسته .
بلغه
غذای یک روزه .
بند ناف
رشته ای که جنین را در پستانداران به جفت متصل می کند و رابط بین مادر و جنین است .
بعضاً
1 ـ به طور ناقص یا جزیی . 2 ـ به طور اتفاقی .
بش باد
(جمله فعلیه ) در موقعی که کسی به دشمنان دین لعنت فرستند، شنوندگان می گویند: بیش باد.
بعون الله
به یاری خدا.
بلکامه
(از: بل + کامه ) پرآرزو و بسیارکام . (برهان ). بسیارکام . (آنندراج ). آرزومند و مشتاق و دلگرم . (ناظم الاطباء). و رجوع به بُل شود:
در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم
پروین ز سرشک دیده جامه بر نهم .

رودکی .

بندکشی
پر کردن درزهای آجرها و سنگهای نمای ابنیه با سیمان یا ساروج . (فرهنگ فارسی معین ). عمل بند کشیدن . عمل فروکردن گچ میان دو آجر و پیوستن آن دو بیکدیگر.
بغبندی
رختخواب پیچیده در چادرشب .
بلکفد
رشوت و پاره . (برهان ). رشوت . (لغت فرس اسدی ). رشوه و پاره که به قاضی و دیگران داده شود. (فرهنگ فارسی معین ). بلکفت . بلکفته . بلکفده:
بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابور
سوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی .

بلعباس (از لغت فرس ).

بندهشن
1 ـ اصل آفرینش ، آفرینش نخستین . 2 ـ نام یکی از کتاب های دینی زرتشتی که حاوی اساطیر مربوط به خلقت جهان می باشد. از این کتاب دو نسخه موجود است . یکی بندهشن هندی و یکی بندهشن ایرانی .
بشردوستانه
دارای روش و شیوه دوست داشتن انسان ها، نوع ـ دوستانه ، انسان دوستانه .
بندی خانه
زندان ، بندخانه .
بشقاب پرنده
شی ء یا پدیده ای به شکل بشقاب که برخی در کشورهای مختلف مدعی دیدار آن هستند و بیشتر مردم گمان می کنند که از کرات دیگر آمده اند.
بغیه
آرزو، خواهش .
بلکن
1 ـ منجنیق . 2 ـ سر دیوار.
بندیل
1 ـ وسیله و بار سفر. 2 ـ واحد شمارش ورق فلزی .