جستجو

برش کار
کسی که کارش بریدن قطعه های مصالح اعم از پارچه ، آهن ، نایلون و همانند آن در اندازه های مناسب برای تولیدی ها باشد.
بسته داشتن
مقید ساختن .
بسته گیر
ضعیف کُش ، کسی که به ضعیفان آزار می رساند.
بک هند
ضربه ای که به توپ با پشت راکت در بازی هایی چون تنیس و تنیس روی میز زده می شود.
بلندپایه
1 ـ مرتفع ، عالی . 2 ـ صاحب شأن .
بسته میان
کنایه از: آماده به خدمت .
بلااستفاده
بی ـ فایده ، بی بهره مق . مفید، سودمند.
بلورجات
انواع ظرف ها و اشیاء ساخته شده از بلور و شیشه .
بسر آوردن
1 ـ تحمل کردن . 2 ـ سازگار شدن ، ساختن . 3 ـ به پایان رساندن .
بلاتکلیف
(از: ب + لا (نفی ) + تکلیف ) بدون تکلیف . بی تکلیف . آنکه نداند چه کار باید بکند. (فرهنگ فارسی معین ). که نداند چه بایدش کردن .
بسر بردن
1 ـ گذراندن ، سپری کردن وقت . 2 ـ بردن تا به انتها.
بکار آمده
1 ـ کار کرده ، با ـ تجربه . 2 ـ به درد بخور.
بمب افکن
بمب افکننده . آنکه یا آنچه بمب می افکند.
  • (اِ مرکب ) نوعی هواپیمای جنگی خاص حمل و پرتاب بمب .
  • بسکتبال
    باسکتبال . مرکب از باسکت بمعنی سبد و زنبیل و بال بمعنی توپ ، نوعی بازی است که حریفان باید توپ را با دست در سبد طرف که بر پایه ای به ارتفاع سه متر قرار دارد بیفکنند تا برنده شوند.
    بضاعت مزجات
    سرمایه کم .
    بلافاصله
    فوری ، بی ـ وقفه .
    بنا گذاشتن
    بنیاد گذاشتن ، اساس گذاشتن .
    بسکتبالیست
    ورزش کار یا بازیکنی که به ورزش بسکتبال می پردازد.
    بضعه
    1 ـ گوشت پاره . 2 ـ فرزند، جگرگوشه .
    بضغ
    1 ـ کابین ، مهر. 2 ـ جماع . 3 ـ طلاق .