جستجو

برشکفتن
شکفتن:
شهنشه ز شادی چو گل برشکفت
بخندید در روی درویش و گفت .

سعدی .

برمخییدن
1 ـ خودسری و نافرمانی کردن . 2 ـ عاق شدن .
بزن بهادر
بسیار شجاع ، دلیر.
بر باد سرد نشاندن
دلسرد کردن ، نومید ساختن .
برانشی
آب شش .
برطرف
از میان رفته ، ناپدید شده .
برنامه ریزی
طراحی و تنظیم مقررات برای اجرای یک کار یا برنامه ای .
بر خود بستن
به خود نسبت دادن ، تظاهر کردن .
برانکار
= برانکارد: تختی که بیماران و مجروحان را روی آن می خوابانند و حمل می کنند.
برنامه نویسی
1 ـ عمل نوشتن برنامه . 2 ـ آماده کردن و دستور کار مرحله به مرحله برای نوشتن و انجام گرفتن برنامه های کامپیوتری .
بر در نشسته
محتاج ، نیازمند.
برنتابیدن
طاقت نیاوردن .
برج سازی
ساختن ساختمان های بلند و مرتفع در جوامع شهری .
برف پاک کن
شخصی که برف را از روی زمین و پشت بام میروبد. (فرهنگ فارسی معین ).
  • (اِ مرکب ) آلتی آهنی تیغه مانند با لبه لاستیکی که بر روی شیشه اتومبیل از سوی برون برابر راننده قرار دهند و بوسیله برق آنرا به حرکت رفت و برگشت آرند تا لبه لاستیکی آن شیشه را از ذرات برف یا قطرات باران پاک کند که حاجب ماوراء و مانع دیدار راننده نگردند.
  • بر سر آمدن
    1 ـ غلبه یافتن ، پیروز شدن . 2 ـ به پایا ن رسیدن . 3 ـ برتری یافتن .
    بر سر آوردن
    برتر داشتن .
    برخاستن از چیزی
    صرفنظر کردن از آن چیز.
    برنوشته
    طی شده ، پاره گشته .
    بساز کردن
    نیک ساختن .
    بر سری
    علاوه بر، اضافه بر.