جستجو

باآدر
فرانسوا کساویه دُ.... یکی از حکمای آلمان . متولد بسال 1765 م . در مونیخ و در 1841 م . درگذشته است . در بدایت حال به تحصیل علوم طبیعی مشغول بود، سپس به رشته فلسفه و کلام یعنی تطبیق عقاید دینی با حکمت پرداخت و بعض آثار صوفیانه بجای گذاشت .
بائص
یقال خمس ٌ بائص ; یعنی شتران بآبخور شتابنده . (منتهی الارب ).
  • راه دور. (اقرب الموارد).
  • بائیز
    رودی به فرانسه به طول 180 هزارگز که از تپه های لانمزان سرچشمه گیرد و میراند کوندم نرارا مشروب ساخته و بگارون ریزد.
    باباباغی
    دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر از لحاظ اداری تابع بخش بستان آباد شهرستان تبریز 9 هزارگزی شمال تبریز و 6 هزارگزی شوسه تبریزبه مرند. کوهستانی معتدل . سکنه آن 5 تن ، شیعه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، حبوبات ، بادام و کشمش است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
    باباجیک
    از بلوکات ماکو و دارای 49 قریه به طول 3 و عرض 3 فرسخ است . مرکز آن عباس کندی حد شمالی چای بلیار و اطراف ماکو، شرقی قره قریون ، جنوبی چالداران ، غربی سَکمن آباد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 158) (جغرافیای غرب ایران ص 64).
    باآفرین
    لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس:
    خردمند گفتا بشاه زمین
    که ای نیک خو، شاه باآفرین .

    دقیقی .

    بائض
    تخم گذار.
    بائیف
    آنتوان دُ.... شاعر متبحر فرانسه از اصحاب پلیاد مولد او ونیز بسال 1532 م . و متوفی در همان شهر بسال 1589 م .
    بابابرونی
    (دماغه بابا) دماغه ایست که غربی ترین نقطه آناطولی را تشکیل می دهد، در بحرالجزائر، در انتهای جنوب غربی سنجاق بیغا، روبروی جزیره مدللی ، در جوار قصبه بابا بسوی جنوب غربی امتداد یافته است ، نوک این دماغه در 23 درجه و 44 دقیقه طول شرقی و 39 درجه و 28 دقیقه عرض شمالی واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
    باباحاجی
    ده کوچکی است از دهستان زیدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان . 27هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و 2 هزارگزی راه مالرو جاکین - زید آباد، سکنه 10 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
    باآنکه
    مرکب از با حرف اضافه + «آن » + «که » موصول ، رویهم مرادف معهذای عربی باشد:
    با آنکه یقین است که در گلشن فردوس
    صد گل به تهی دستی بر خار فروشند.

    عرفی .

    بائضه
    تانیث بائض . دجاجة بائضة و بیوض ; ماکیان خایه نهاده . (منتهی الارب ). ماکیان تخمی : دجاجة بیوض ; مرغ که خایه نهد. تخم گذار. ج ، بوائض . (اقرب الموارد).
    بائی لن
    شهری به اسپانیا از ایالت ژائِن ، دارای 8هزار تن جمعیت . بسال 1808 م . ژنرال دوپون درین شهر حق کاپیتولاسیون را امضاء کرد.
    بابابزرگ
    نیا. پدر بزرگ.
    باباحسن
    (امیر...) خواندمیر گوید: در همین سال (859 ه' . ق. ) میرزا ابوالقاسم بابر به تجدید نظر التفات بر حال میرزا معزالدین سنجر انداخت و او را در ولایت مرو و ماخان که سابق سیورغال امیر خلیل بود حاکم و فرمان روا ساخت . در خلال این احوال جمعی از دیوساران مازندران که به فرمان امیر باباحسن در قلعه عماد محبوس بودند در وقتیکه امیر مشارالیه در استرآباد بود یکی از موکلان را با خود موافق ساخته خروج نمودند و ناگاه بر سر داروغه قلعه ای که در سلک نوکران باباحسن انتظام داشت تاخته او را بقتل رسانیدند و بر هرکس اعتماد نداشتند از حصار بیرون کرده اطراف آن حصن حصین را مضبوط گردانیدند، و چون این خبر به عرض میرزا بابر رسید عظیم متغیر گردید اما از کمال تمکن و وقار اظهار نفرموده چندگاه قلعه در تصرف مازندرانیان ماند. آخرالامر داروغه مشهد جلال الدین محمود با نوکران امیر باباحسن بحوالی آن حصار شتافت به امید آنکه قوت دولت روزافزون لطیفه ای سازد و سعادت طالع همایون آوازه فتح قلعه عماد در خم ایوان سبع شداد اندازد... میرزا ابوالقاسم بابر مسرور گردید و نسبت به آن سردار شجاعت شعار لوازم احسان و تحسین بتقدیم رسانید، منصب کوتوالی قلعه به دستور معهود به امیر باباحسن مفوض گشت . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54 و 55)..... چون میرزا شاه محمود از معرکه میرزا ابراهیم انهزام یافت بعد از روزی چند که در مشهد بود عنان عزیمت بجانب جرجان تافت و حاکم آن دیار امیرباباحسن نسبت به شاهزاده خدمات پسندیده بجای آورده اسباب سلطنتش را مرتب ساخت ... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 69 و 78).... خبر رسید که امیر باباحسن بواسطه هجوم سپاه میرزا جهانشاه ترکمان از جرجان گریخته و از طرف ابیورد در عقب موکب همایون می آمد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 118).
    بائع
    گام فراخ نهنده . (ازمنتهی الارب ). بچه آهو که گام فراخ نهد در رفتن . ج ،بوع .
  • ساعی و نمّام . (منتهی الارب ).
  • فروشنده . (منتهی الارب ).
  • خرنده . ج ، باعة. (منتهی الارب ).
  • امراءة بائع; زن رواج یافته به حسن و جمال خویش . (منتهی الارب ).
  • بااینکه
    هرچند. اگرچه . با همه . با. معذلک . معهذا. با تمام این .
    بابابزرگه
    در تداول ، نیا. پدر بزرگ.
    باباحسن جنوبی
    دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر 6 هزارگزی خاور دیلم و 6 هزارگزی راه فرعی دیلم به گچساران . جلگه گرمسیر مرطوب و مالاریائی . سکنه آن 200 تن و آب آن از چاه و محصول آن غلات (دیمی ) وشغل اهالی زراعت است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
    باباحسن سفلی
    دهی به چهار فرسخ ونیم میانه شمال و مغرب احمد حسین (کوه گیلویه ). (فارسنامه ناصری ).