جستجو

ابتلاز
با هم چیزی اخذ کردن .
ابجاح
شاد کردن . تبجیح .
ابان بن تغلب
از فقها و رجال حدیث و اوشیعی و صدوق بوده و نسبت به شیخین اطاله لسان نکرده تنها برجحان امیرالمومنین علیه السلام بر آن دو قائل بوده . او راست : کتاب معانی القرآن و کتاب القراات .
ابتار
ابتر گردانیدن . دم بریده کردن . دنبال بریده کردن .
  • بی فرزند کردن .
  • ذخیره کردن . یخنی نهادن . پس انداز کردن .
  • عطا کردن .
  • منع کردن .
  • نماز چاشت خواندن آن وقت که شعاع آفتاب بر زمین منبسط گردد.
  • بی فرزند و بی خلیفه گردانیدن خدای تعالی کسی را.
  • ابتزاغ
    ابتزاغ ربیع; درآمدن بهار.
    ابتلاع
    فروبردن با حلق و گلو. بلع. (زوزنی ). بگلو فروبردن . بلعیدن . فروبردن . فرودادن . تو دادن . قورت دادن (در تداول عامه ).
    ابجال
    بسنده کردن به . اکتفا کردن به . بس کردن از.
    ابان بن حاتم
    نام یکی از روات است .
    ابتئاس
    نالیدن و اندوهگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
  • سخت شدن جنگ.
  • ابتزال
    شکافتن . شق شدن . شکافته شدن .
  • شکفتن (در غنچه ).
  • سوراخ شدن .
  • ابتلاق
    درخشیدن . (زوزنی ). متلالی گشتن . درفشیدن .
    ابجد
    نام اولین صورت از صور هشت گانه حروف جُمًّل .
  • نام مجموع صور هشت گانه مزبور. و این ترتیب حروف الفبای مردم فنیقیه بوده ، بدین نهج : ابجد. هوز. حطی . کلمن . سعفص . قرشت . ثخذ. ضظغ... و در حساب جُمًّل ، الف تا طاء بترتیب ، نماینده یک تا نه و یاء تا صاد بترتیب ، نماینده ده تا نود و قاف تاغین بترتیب ، نماینده صد تا هزار باشد. و عرب که درافسانه های خرافی ساختن و اشعار متناسب با دعاوی باطله لغوی و تاریخی خویش جعل کردن معروف میباشند گاه بهر یک از این هشت صورت معنای خاص داده و گاه اباجاد را مثقل ابجد پسر پادشاهی یا پادشاه مدین گفته و گاه این هشت لفظ را نام فرزندان مرامر نامی واضع خط خوانده اند. و البته هیچیک بر اساسی نیست:
    چنانچون کودکان از پیش الحمد
    بیاموزند ابجد را و کلمن .

    منوچهری .

  • ابان بن حسین
    ابن وریدبن کادبن مهابنداد حساس بن فروخ دادبن استادبن مهر حسین بن یزدجرد. رجوع به ابومنصور ابان ... شود.
    ابتئاش
    واپس شدن .
    ابتسار
    گشنی کردن شتر با ماده ای که هنوز به گشنی نیامده باشد. (زوزنی ). ایغری کردن اشتر نر وقت اشتها.
  • گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن .
  • حاجت خواستن پیش از وقت .
  • آغاز کردن بچیزی . گرفتن تازه چیزی را.
  • خفتن پای کسی .
  • متغیر گردیدن رنگ.
  • ابتلال
    تر شدن . (زوزنی ).
  • از بیماری به شدن . نیکو شدن حال پس از بدی و سختی .
  • آب بزیر پوستش دویدن پس از نزاری .
  • ابجدخوان
    یا طفل ابجدخوان ; نوآموز در خواندن و نوشتن . سبقخوان . توسعاً، نوآموز یا جاهل در هر چیز که باشد.
    ابان بن سعید
    ابن عاص بن امیه . جد پنجم او عبدمناف است و از اینرو با رسول صلی اللّه علیه وآله هم نسبت باشد. مادرش هند یا صفیه بنت مغیره است . در غزوه حدیبیه اسلام آورد و در جنگهای شام کشته شد.
    ابتحاث
    بحث . جستن . کاویدن . فحص و تفحص .
  • بازیچه بازیدن .
  • ابتسام
    نرم خندیدن . دندان سپید کردن . لبخند. لب خنده زدن . تبسم . لب خنده . شکرخند. شکرخنده .