ابتداد
گرفتن کسی را از دو جانب وی . دو چیز از دو جانب یک چیز درآمدن .
ابتعاج
شکافته شدن . شکافتن . دریدن . انفراج . منشق گشتن .
ابتهال
زاری . بزاری دعا کردن . (زوزنی ). دعا و زاری . زاری کردن . اخلاص ورزیدن در دعا. تضرع . ضراعت . ضرع . استکانت:
کم نمیکرد از دعا و ابتهال
کرد اجابت مستعان ذوالجلال .
مولوی .
ابتدار
سوی چیزی شتافتن . تاخت بردن به . تعجیل در کار. پیشی گرفتن .
ابتعاق
ناگاه بسخن درآمدن .
سخت فروریختن ابر باران را.
ابتیاج
تبویج . نیک درخشیدن برق.
ابحاح
گران آواز شدن .
گران آوازگردانیدن . (زوزنی ). گران آواز و ستبرآواز گردانیدن .
اباوة
="line-height: 25px;">
متاسفانه نتیجه ای برای جستجوی اباوة در لغتنامه دهخدا یافته نشد.
برای جستجوی بهتر:
- در نوشتن املای کلمه خود بیشتر دقت کنید.
- در نوار جستجو بجای حروفی که نمیدانید از خط فاصله (-) استفاده کنید. مانند:( س-ر، یا سر-س-ان)
- در نوار جستجو می توانید ستاره (*) را برای تعداد نا معلومی از حروف بکار برید مانند: نمایشگ*، یا *وستان.
ابتداع
چیزی نو آوردن . نو پیدا کردن . (زوزنی ). نوآوردن . چیزی نو نهادن .
اهل بدعت شدن .
ابتیار
آرمیدن با. درآمیختن با.خفتن با.
آزمودن . آزمایش . بوئیدن شتر نر ماده را تا باردار است یا نه . بور.
ابحار
شور شدن آب .
در دریا نشستن . (تاج المصادر بیهقی ). سفر دریا کردن .
ابتغاء
اِبتغا. جُستن . (زوزنی ) (حبیش تفلیسی ). طلب کردن . خواستن .
خواسته شدن . (رشید وطواط). سزاوار شدن . (رشید وطواط).
ابتیاس
درویش شدن .
اندوهگین گشتن .
ابحر
ج ِ بحر. دریاها. نهرهای بزرگ. آبهای شور.
اباهر
ج ِ ابهر و آن پرها باشد مرغ را میان کلی و خوافی .
ابتذال
صرف چیزی را بسیار. بادروزه داشتن جامه یعنی جامه برای کار پوشیدن . دائم بکار داشتن جامه و جز آن . ناپاک و زبون داشتن جامه .
درباختن و نگاه نداشتن چیزی . ضد صیانت . دویدن اسب .