جستجو
کد : DK-78     

آبادانی


عمران . عمارت . (دستوراللغة): آن زمین را که دروست برکت و آبادانی و قاعده های استوار می نهد. (تاریخ بیهقی ). متحیر گشت و گفت آنچه در دنیا برای آبادانی عالم بکار آید... در این آیت بیامده است . (کلیله و دمنه ). و بهیبت و شوکت ایشان آبادانی جهان و تالیف اهواء متعلق باشد. (کلیله و دمنه ).
  • (اِ مرکب ) محل معمور. آبادی . قریه . ده . شهر: زاغ روی به آبادانی نهاد. (کلیله و دمنه ).
    آفتابی که رسد منفعت است
    بخرابی و به آبادانی .

    انوری .