آتی
آینده . مستقبل : آتی الذکر.
آتش زنه
چیزی که با آن بسودن و اصطکاک آتش پدید آرند، خواه از دو چوب باشد که زبرین را زند و زیرین را زنده گویند، و خواه از آهن و سنگ بود که آن را سنگ و چخماق خوانند. زند و زنده . قداحه . مقدحه . چخماق:
ای خداوندی که روز خشم تو از بیم تو
درجهد آتش بسنگ آتش و آتش زنه .
منوچهری .
آتش کاو
آلتی از آهن و جز آن که آتش را بدان آشورند. محراث . مسعار. سطام . اسطام . محراک . انبر.
آتش نشانی
فعل آتش نشان .
(اِ مرکب ) مجموع دستگاه و مامورین فرونشاندن آتش در شهر یا قریه ای .
آتیشان
دیوان . (از شمس اللغات ). برای این کلمه شاهدی یافته نشد و شاید جمع آتیش صورتی از آتش باشد که مجازاً بمعنی دیو آمده است .
آتش خان
نام یکی از بزرگان باستانی نصیریان یعنی علی اللهیان . و او را خان آتش نیز گویند.
آتشکده
پرستشگاه مغان و جای آتش افروختن . بیت النار. بیت النیران . آتشگاه:
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی .
رودکی .
آتیل
نام دیهی از اکراد بناحیه زوزان .
آتش خانه
معبد آتش پرستان . آتشکده . آتشگاه . بیت النار. بیت النیران: و این آتشخانه را که داریم و خورشید را که داریم نه بدان داریم که گوئیم این را پرستیم اما بجایگاه آن داریم که شما محراب دارید. (تاریخ سیستان ).
مجموع سلاح آتشین از توپ و تفنگ و نظائر آن در فوجی از سپاهی . آتشخانه سماور و کشتی و راه آهن ; قسمتی که آتش در آن است . و آتشخانه تفنگ، درون لوله آن است .
آتش سری
غضب بسیار. خشم سخت . نابردباری:
مکن تیزمغزی و آتش سری
نه زینسان بود مهتر لشکری .
فردوسی .
آتشکده بهرام
نام بنائی باستانی بهمدان .
بکنایه ، برج حمل ، چه حمل خانه مریخ است . (برهان ).
آتش نفس
پُرشور:
آتش نفسان قیمت میخانه شناسند
افسرده دلان را به خرابات چه کار است ؟
عمعق.
آتیلا
پادشاه قبیله هون که در 434 م . امپراطوری روم شرقی و غربی را مغلوب و بپرداخت خراج ملزم ساخت . وفات او در 453 م . بوده است .
آتش سگ
نام گیاهی است دوائی و آن را بتازی بنفسج الکلاب خوانند. (برهان ). برنوف . ظاهراً این کلمه مصحف تس سگ است . رجوع به تس سگ شود.
آتش نمرود
آتشی بزرگ که نمرود فرمانروای بابل برافروخت و حضرت ابراهیم خلیل اللّه را در آن افکند و آتش بر آن حضرت بَرْد و سلام شد. رجوع به نمرود شود.