یادمان
1 ـ آن چه برای یادبود کسی یا روی دادی ساخته می شود. 2 ـ مراسمی که برای یادبود کسی یا چیزی برپا می شود.
یادواره
مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار می شود.
یقه چرکین
(اصطلاح عامیانه ) یخه چرکین . تنگدست . سخت بی بضاعت . بیچاره که از مستمندی ، توانایی شستن لباس خود ندارد.
کنایه از مردم عامی و دهاتی و کارگر. اخلاق این طبقه در حفظ ناموس و شرف و رعایت اخلاق زیردستان از اخلاق ظاهرسازان متمدن سالم تر مانده است . (از یادداشت مولف ).
یار غار
1 ـ لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص ) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت . 2 ـ مجازاً: دوستی که انسان را در سختی تنها نمی گذارد.
یقه سفید
1 ـ کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دست و لباس نیست . 2 ـ کسی که دستش به دهانش می رسد.
یاوه گو
بی هوده گو، آن که سخنان بی معنی گوید.
یخ در بهشت
1 ـ نوعی نوشیدنی که از شیر و شکر و نشاسته درست کنند. 2 ـ شربت آبلیمو.
یاره گیر
1 ـ باج و خراج گیر. 2 ـ جمع کننده محصول .
یخ دان
1 ـ ظرفی که یخ در آن نهند. 2 ـ ظرفی صندوق مانند که در سفر خوراکی ها را در آن نهند. 3 ـ هرچیز از مال و اسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت به کار آید.
یاری خواستن
1 ـ کمک طلبیدن ، استعانت . 2 ـ توانایی خواستن .
یخ شکن
آنکه یا آنچه یخ را بشکند. شکننده یخ .
نوعی چکش یا تیشه با نوک تیز برای شکستن یخ . آلت یخ شکن چون کلند و چکش نوک تیز. (یادداشت مولف ). کشتی برای شکستن یخهای قطبی . ناو قطبی که یخهای قطبی را شکند و آن برای سفر به نواحی قطبی ساخته شده است . (یادداشت مولف ). نوعی زنجیر با دانه های خاص که بر چرخ اتومبیل قرار دهند. نوعی لاستیک چرخ اتومبیل که در رویه آن میخچه ها یا دگمه مانندهایی تعبیه کرده اند برای جلوگیری از لغزیدن چرخها در روی یخ و برف .
یک پهلو
لجوج . (ناظم الاطباء). لجباز. یک دنده . مستبد برای . ستیهنده . سِمِج . (یادداشت مولف ):
چرا بازو به قتلم می گشایی
چو تیغ از ناز یک پهلو چرایی .
کلیم (از آنندراج ).